عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت۱۱۰ (。☬。)
هانگول آروم تقی به در زد سپس منظور ماند .. تهیونگ با صدا بم گفت: نمیزارین راحت باشم .. بیا ..
هانگول آروم وارد اتاق شد تهیونگ سر از برگه ها بالا آورد و با دیدن هانگول اخم کرد سپس تند به برگه ها چشم دوخت و گنگ گفت : اگه مهم نیست بعدا .. چون کار دارم .. هانگول تند و با صدا آروم گفت : من باید .. با شما .. حرف ..بزنم
تهیونگ برگه را کلافه روی میز انداخت سپس به صندلی تکیه داد و آروم گفت : بشین .. ! اگه موضوع گذشته رو میگی حرفی نیست
هانگول مظلوم و تند گفت : نه .. باید کن موضوع گذشته نیست ..
تهیونگ: درسته .. تو نامزدم بودی ولی زدی زیرش .. منم اونو فراموش نکردم .. خیانت کار پس دست از سر مین جی بردار .. هانگول بغض اش گرفت .. تند اشک ریخت سپس بر روی مبل نشست دست هایش را روی صورتش گذاشت و اشک ریخت .. تهیونگ شوکه نگاهش کرد ..
هانگول : .. مین جی امروز.. بهت گفت آتیشت میزنم .. میترسم .. بلایی سرم بیاره
تهیونگ با پوزخند خندید : ترو خدا.. مین جی یه چیزی گفته تو زود میایی به من میگی .. مگه شما خواهر نیستید
هانگول با ترس و لرزش بند گفت : میترسم .. کار..
تهیونگ تند بلند شد سپس با چهره خندون و عصبانیت گفت : خوب برو .. برو خونت من ده دفه گفتم از بحث های زنا خوشم نماید .. نمیفهمی .. ها نمیفهمی
هانگول سری تکون داد سپس بلند شد: باشه .. من برم .. چیزی لازم داشتی بهم بگو ..
سپس با گام های آروم و صدا دار از اتاق کار تهیونگ خارج شد ..
....
برای هزارمین بار چشم به جاده دوخت .. ساعت ۸ شب نشان میداد در هوا سرد زمستانی میونشی کنار جاده ای نشسته بود .. ٫ سرده .. اوففف خدا سرده . ٫ دست هایش را بهم مالید سپس سمت دهانش برد تا هوا گرم نفس اش بلکه دست هایش را گرم کند .. جیمین کجا بود .. چرا به دنبال میونشی نیومد.. این گونه میشد که قلب خورد شده میونشی بیشتر خورد میشد .. شاید فراموش کرده بود .. شاید هم کار داشت ..
با زمزمه کنان گفت : فکر میکردم با بقیه فرق داری آقای پارک جیمین ..
کیفش را به دست گرفت سپس با گام های مانند آرام راهی شد ..
هوا کم کم ابری و ابر ها هم کم کم غمگین .. اشک های آسمان گمان نمیکردن از دید پلک های ابر بیرون بیایند .. باران نم نم میبارید ..
...
(。☬。)پارت۱۱۰ (。☬。)
هانگول آروم تقی به در زد سپس منظور ماند .. تهیونگ با صدا بم گفت: نمیزارین راحت باشم .. بیا ..
هانگول آروم وارد اتاق شد تهیونگ سر از برگه ها بالا آورد و با دیدن هانگول اخم کرد سپس تند به برگه ها چشم دوخت و گنگ گفت : اگه مهم نیست بعدا .. چون کار دارم .. هانگول تند و با صدا آروم گفت : من باید .. با شما .. حرف ..بزنم
تهیونگ برگه را کلافه روی میز انداخت سپس به صندلی تکیه داد و آروم گفت : بشین .. ! اگه موضوع گذشته رو میگی حرفی نیست
هانگول مظلوم و تند گفت : نه .. باید کن موضوع گذشته نیست ..
تهیونگ: درسته .. تو نامزدم بودی ولی زدی زیرش .. منم اونو فراموش نکردم .. خیانت کار پس دست از سر مین جی بردار .. هانگول بغض اش گرفت .. تند اشک ریخت سپس بر روی مبل نشست دست هایش را روی صورتش گذاشت و اشک ریخت .. تهیونگ شوکه نگاهش کرد ..
هانگول : .. مین جی امروز.. بهت گفت آتیشت میزنم .. میترسم .. بلایی سرم بیاره
تهیونگ با پوزخند خندید : ترو خدا.. مین جی یه چیزی گفته تو زود میایی به من میگی .. مگه شما خواهر نیستید
هانگول با ترس و لرزش بند گفت : میترسم .. کار..
تهیونگ تند بلند شد سپس با چهره خندون و عصبانیت گفت : خوب برو .. برو خونت من ده دفه گفتم از بحث های زنا خوشم نماید .. نمیفهمی .. ها نمیفهمی
هانگول سری تکون داد سپس بلند شد: باشه .. من برم .. چیزی لازم داشتی بهم بگو ..
سپس با گام های آروم و صدا دار از اتاق کار تهیونگ خارج شد ..
....
برای هزارمین بار چشم به جاده دوخت .. ساعت ۸ شب نشان میداد در هوا سرد زمستانی میونشی کنار جاده ای نشسته بود .. ٫ سرده .. اوففف خدا سرده . ٫ دست هایش را بهم مالید سپس سمت دهانش برد تا هوا گرم نفس اش بلکه دست هایش را گرم کند .. جیمین کجا بود .. چرا به دنبال میونشی نیومد.. این گونه میشد که قلب خورد شده میونشی بیشتر خورد میشد .. شاید فراموش کرده بود .. شاید هم کار داشت ..
با زمزمه کنان گفت : فکر میکردم با بقیه فرق داری آقای پارک جیمین ..
کیفش را به دست گرفت سپس با گام های مانند آرام راهی شد ..
هوا کم کم ابری و ابر ها هم کم کم غمگین .. اشک های آسمان گمان نمیکردن از دید پلک های ابر بیرون بیایند .. باران نم نم میبارید ..
...
- ۳.۷k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط