عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۱۱۱ (。☬。)
منشی آروم در را باز کرد سپس دکمه کتش را بست و سمت میز کار جیمین هجوم برد .. با صدا آرامی گفت : مدیر پارک .. ؟ مدیر پارک ..
بعد از دو بار صدا زدن .. جیمین از خواب شیرین اش بیدار شد سپس کلافه و منگ سرش را بلند کرد سپس گیچ به اطراف نگاه کرد ...
منشی : قربان شب شده نمیخواهید برین خونه
جیمین تند پلک زد و گیج گفت : ساعت چنده ؟
منشی کمی آروم گفت : ۸ شب
جیمین آروم چشم هایش را مالید سپس گنگ به اطراف نگاه کرد کمی در ذهنش کشت .. ابرو بالا انداخت سپس تند از روی صندلی بلند شد سپس زمزمه کنان گفت: ای بابا میونشی ؟ ..
گوشی اش را در جیب شلوارش فرو برد سپس با گام ها سریع مانندش کتش را برداشت سپس تند با دویدن از اتاق خارج شد .. تا رسیدن به مدرسه میونشی خودش را لعنت میکرد .. حتما زیاد منتظر مانده بود .. از طرفی مین جی بهش زنگ زده بود که برای شام به خانه کیم بروند ..
تند شماره تهیونگ را گرفت سپس با شنیدن صدا تهیونگ.. گفت
جیمین : میشنوی تهیونگ ؟
تهیونگ کلافه گفت : بگو بدبختم کردین .. نمیزارین راحت باشیم که
جیمین بی توجه بهش گفت : به مین جی بود امشب نمیتونیم بیاییم
تهیونگ جدی گفت : چی شده خواهرم خوبه
جیمین کلافه گفت : آره .. خوبه
تهیونگ: تو الان کجایی
جیمین عصبی گفت: مگه تو که جایی میری بهم میگی .. شب خوش
منتظر جواب تهیونگ نماند و تند تماس را قطع کرد سپس لبش را تر کرد و آروم به صندلی تکیه داد
جلو در مدرسه ایستاد نگهبان سمتش هجوم آورد سپس آروم گفت : ببخشید ولی مدرسه تو این ساعت بسته شده
جیمین شیشه ماشین را پایین آورد سپس تند و نگران گفت : ببخشید یه دختر ۱۸ ۱۹ ساله رو ندیدین بهش گفتم منتظر بمونه ؟ ..
نگهبان پیر سری تکون داد : البته .. نیم ساعت پیش اینجا بودن بهشون گفتم برتون تاکسی خبر کنم.. ولی گفتن لازم نیست بعدش پیاده راهی شدن ..
جیمین لعنتی به هوش فرستاد سپس تند گفت : ممنون شب خوش ..
نگهبان : شب خوش ..
جیمین آروم ماشین را راهی کرد و اطراف جاده را نگاه میکرد .. بلکه همین گوشه ها دیده بشه .. ولی نه هیچ ردی ازش نبود .. پقی کشید سپس شماره میونشی را گرفت .. بوق میخورد ولی باز هم جواب نمیداد خونسردی شماره مادرش را گرفت
جیمین : مادر جان سلام .. میونشی خونست
چانمی آروم گفت : سلا پسرم .. آره همین الان اومد .. کجا بودی تو عروسم رو منتظر گذاشتی .. آره
جیمین لبش را گزید : ببخشید مادر..
چانمی پوزخندی زد سپس عصبی گفت : ساکت شو .. دختره هیس آب بود وقتی اومد ..
جیمین تند گفت : آب زیر .. یعنی پیاده اومد .. ؟ ... چانمی تند و عصبی گفت : ساکت .. قطع کن . سپس گوشی را قطع کرد و عصبی روی مبل انداخت و با گام های سریع به سمت اتاق میونشی هجوم برد .....
(。☬。)پارت ۱۱۱ (。☬。)
منشی آروم در را باز کرد سپس دکمه کتش را بست و سمت میز کار جیمین هجوم برد .. با صدا آرامی گفت : مدیر پارک .. ؟ مدیر پارک ..
بعد از دو بار صدا زدن .. جیمین از خواب شیرین اش بیدار شد سپس کلافه و منگ سرش را بلند کرد سپس گیچ به اطراف نگاه کرد ...
منشی : قربان شب شده نمیخواهید برین خونه
جیمین تند پلک زد و گیج گفت : ساعت چنده ؟
منشی کمی آروم گفت : ۸ شب
جیمین آروم چشم هایش را مالید سپس گنگ به اطراف نگاه کرد کمی در ذهنش کشت .. ابرو بالا انداخت سپس تند از روی صندلی بلند شد سپس زمزمه کنان گفت: ای بابا میونشی ؟ ..
گوشی اش را در جیب شلوارش فرو برد سپس با گام ها سریع مانندش کتش را برداشت سپس تند با دویدن از اتاق خارج شد .. تا رسیدن به مدرسه میونشی خودش را لعنت میکرد .. حتما زیاد منتظر مانده بود .. از طرفی مین جی بهش زنگ زده بود که برای شام به خانه کیم بروند ..
تند شماره تهیونگ را گرفت سپس با شنیدن صدا تهیونگ.. گفت
جیمین : میشنوی تهیونگ ؟
تهیونگ کلافه گفت : بگو بدبختم کردین .. نمیزارین راحت باشیم که
جیمین بی توجه بهش گفت : به مین جی بود امشب نمیتونیم بیاییم
تهیونگ جدی گفت : چی شده خواهرم خوبه
جیمین کلافه گفت : آره .. خوبه
تهیونگ: تو الان کجایی
جیمین عصبی گفت: مگه تو که جایی میری بهم میگی .. شب خوش
منتظر جواب تهیونگ نماند و تند تماس را قطع کرد سپس لبش را تر کرد و آروم به صندلی تکیه داد
جلو در مدرسه ایستاد نگهبان سمتش هجوم آورد سپس آروم گفت : ببخشید ولی مدرسه تو این ساعت بسته شده
جیمین شیشه ماشین را پایین آورد سپس تند و نگران گفت : ببخشید یه دختر ۱۸ ۱۹ ساله رو ندیدین بهش گفتم منتظر بمونه ؟ ..
نگهبان پیر سری تکون داد : البته .. نیم ساعت پیش اینجا بودن بهشون گفتم برتون تاکسی خبر کنم.. ولی گفتن لازم نیست بعدش پیاده راهی شدن ..
جیمین لعنتی به هوش فرستاد سپس تند گفت : ممنون شب خوش ..
نگهبان : شب خوش ..
جیمین آروم ماشین را راهی کرد و اطراف جاده را نگاه میکرد .. بلکه همین گوشه ها دیده بشه .. ولی نه هیچ ردی ازش نبود .. پقی کشید سپس شماره میونشی را گرفت .. بوق میخورد ولی باز هم جواب نمیداد خونسردی شماره مادرش را گرفت
جیمین : مادر جان سلام .. میونشی خونست
چانمی آروم گفت : سلا پسرم .. آره همین الان اومد .. کجا بودی تو عروسم رو منتظر گذاشتی .. آره
جیمین لبش را گزید : ببخشید مادر..
چانمی پوزخندی زد سپس عصبی گفت : ساکت شو .. دختره هیس آب بود وقتی اومد ..
جیمین تند گفت : آب زیر .. یعنی پیاده اومد .. ؟ ... چانمی تند و عصبی گفت : ساکت .. قطع کن . سپس گوشی را قطع کرد و عصبی روی مبل انداخت و با گام های سریع به سمت اتاق میونشی هجوم برد .....
- ۳.۷k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط