عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۱۰۸ (。☬。)
استارت گرفت سپس نگاهی به میونشی انداخت بلافاصله با صدا محکم گفت : خودم میام دنبالت تو تاکسی نیا .. میونشی آروم سری تکون داد سپس با لحن آرامی گفت : خودم میام .. جیمین : نه منتظرم باش
میونشی سری تکون داد سپس با لبخند ازش چشم دزدید و از ماشین پیاده شد دستی تکون داد بلافاصله ماشین راهی شد و رفت .. با لبخند وارد مدرسه شد ..
......
مین جی اخم کرد سپس محکم از لای دندون هایش غرید : مادر یوبین اصلا خوشم نمیاد کسی تو خونه من دستور بده
یوبین به خوبی منظور مین جی را متوجه شد سپس ریز خندید و گفت : درک میکنم ... هانگول تند چشم به مین جی دوخت سپس تیکه ای از پرتقال تازه را در دهانش گذاشت سپس زمزمه کرد : تو؟ .. بهت نمیخوره زن باشی .. چه برسه به زن خونه
مین جی اخم کرد سپس تند بشقاب میوه را روی میز گذاشت و با لحن جدی گفت : چی گفتی تو ...
هانول همچنین ریز خندید و گفت : شما مثلا خواهرن بیشتر انگار دشمن هستید
مین جی تند نگاهش کرد سپس آروم به صندلی تکیه داد : به ساکت های نمیگن لال... هانول اخم کرد سپس تند گفت : با بزرگت بهتر رفتار کن
هانگول : بداخلاق .. من به بزرگا خیلی احترام میزارم ... هانول با لحن غیض گفت : به این میگن عروس .. کاش پسر داشتم تا برای پسرم بگیرمت .. مین جی عمیق نگاهش کرد تنها یک پوزخند تو دلش حواله هانول کرد سپس آروم از روی مبل بلند شد با لحن آرامی گفت. : مادر یوبین برای شما بگو غذا های خوشمزه ای درست کنند شوهرم برای شب میاد .. مهمون هم داریم داداشم و مادرم میان
سپس با گام های مانند صدا دار از جلو آن ها به سمت اتاقش رفت .. به خوبی یاد داشت که تهیونگ حدودی از سهام را به اسم مین جی کرده بود بهتر از کار کردن کنار مردی که بهش چشم داشت .. شاید اگر تهیونگ از این ماجرا خبر دار میشد حتما ای چون را با دست های خودش میکشت .. غرق افکارش جلو پنجره ایستاده بود .. لبش را تر کرد سپس گوشی را به دست گرفت بلافاصله شماره میونشی را گرفت .. تنها بعد از چندین بوق صدا آروم میونشی به کوشش خورد : الو سلام مین جی
مین جی : سلام میونشی .. خوبی کجایی
میونشی بر روی صندلی نشست : تو مدرسه ..
مین جی : داداشم قبول کرده دیگه که بری مدرسه
میونشی ریز خندید : آره .. خودش منو رسوند ..
مین جی سمت تخت رفت سپس لبه تخت نشست : عه چه خنده ای هم میکنه بگو ببینم خوشت اومد ؟
میونشی لبش را تر کرد تا بلکه خندد : نه چرا باید بدم بیاد . برای چی زنگ زدی کار داری ..
(。☬。)پارت ۱۰۸ (。☬。)
استارت گرفت سپس نگاهی به میونشی انداخت بلافاصله با صدا محکم گفت : خودم میام دنبالت تو تاکسی نیا .. میونشی آروم سری تکون داد سپس با لحن آرامی گفت : خودم میام .. جیمین : نه منتظرم باش
میونشی سری تکون داد سپس با لبخند ازش چشم دزدید و از ماشین پیاده شد دستی تکون داد بلافاصله ماشین راهی شد و رفت .. با لبخند وارد مدرسه شد ..
......
مین جی اخم کرد سپس محکم از لای دندون هایش غرید : مادر یوبین اصلا خوشم نمیاد کسی تو خونه من دستور بده
یوبین به خوبی منظور مین جی را متوجه شد سپس ریز خندید و گفت : درک میکنم ... هانگول تند چشم به مین جی دوخت سپس تیکه ای از پرتقال تازه را در دهانش گذاشت سپس زمزمه کرد : تو؟ .. بهت نمیخوره زن باشی .. چه برسه به زن خونه
مین جی اخم کرد سپس تند بشقاب میوه را روی میز گذاشت و با لحن جدی گفت : چی گفتی تو ...
هانول همچنین ریز خندید و گفت : شما مثلا خواهرن بیشتر انگار دشمن هستید
مین جی تند نگاهش کرد سپس آروم به صندلی تکیه داد : به ساکت های نمیگن لال... هانول اخم کرد سپس تند گفت : با بزرگت بهتر رفتار کن
هانگول : بداخلاق .. من به بزرگا خیلی احترام میزارم ... هانول با لحن غیض گفت : به این میگن عروس .. کاش پسر داشتم تا برای پسرم بگیرمت .. مین جی عمیق نگاهش کرد تنها یک پوزخند تو دلش حواله هانول کرد سپس آروم از روی مبل بلند شد با لحن آرامی گفت. : مادر یوبین برای شما بگو غذا های خوشمزه ای درست کنند شوهرم برای شب میاد .. مهمون هم داریم داداشم و مادرم میان
سپس با گام های مانند صدا دار از جلو آن ها به سمت اتاقش رفت .. به خوبی یاد داشت که تهیونگ حدودی از سهام را به اسم مین جی کرده بود بهتر از کار کردن کنار مردی که بهش چشم داشت .. شاید اگر تهیونگ از این ماجرا خبر دار میشد حتما ای چون را با دست های خودش میکشت .. غرق افکارش جلو پنجره ایستاده بود .. لبش را تر کرد سپس گوشی را به دست گرفت بلافاصله شماره میونشی را گرفت .. تنها بعد از چندین بوق صدا آروم میونشی به کوشش خورد : الو سلام مین جی
مین جی : سلام میونشی .. خوبی کجایی
میونشی بر روی صندلی نشست : تو مدرسه ..
مین جی : داداشم قبول کرده دیگه که بری مدرسه
میونشی ریز خندید : آره .. خودش منو رسوند ..
مین جی سمت تخت رفت سپس لبه تخت نشست : عه چه خنده ای هم میکنه بگو ببینم خوشت اومد ؟
میونشی لبش را تر کرد تا بلکه خندد : نه چرا باید بدم بیاد . برای چی زنگ زدی کار داری ..
- ۳.۵k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط