قراردادعشق
#قرارداد_عشق
پارت ¹⁷
مردان مسلح به دنبال او میدویدند و شلیک میکردند. ا.ت با مهارت خاصی بین ستونها و ماشینهای پارک شده حرکت میکرد و تلاش میکرد از تیررس آنها خارج شود. او میدانست که باید تهیونگ را پیدا کند. اما چگونه؟
او با سرعت از پارکینگ خارج شد و وارد خیابانهای شلوغ شهر شد. در آینه عقب، مردان مسلح را دید که سوار ماشین دیگری شده و به دنبال او میآمدند. این تازه شروع ماجرا بود. ا.ت در این تعقیب و گریز نفسگیر، نه تنها برای نجات جان خود، بلکه برای پیدا کردن و نجات دادن تهیونگ میجنگید. او نمیدانست که تهیونگ زنده است یا نه، اما امید داشت که او را دوباره ببیند. او در قلبش احساس میکرد که تهیونگ نیز به دنبال او خواهد آمد. آیا عشق آنها در این هرج و مرج به حقیقت میپیوست؟
تهیونگ با بستن در راهروی مخفی، نفس عمیقی کشید.
بوی باروت و صدای قدمهای مهاجمان نزدیکتر میشد. او میدانست که باید زمان بخرد تا ا.ت به سلامت فرار کند. با لبخندی شیطانی که فقط یک مافیا از پسش برمیآمد، به سمت دیگر بوتیک، جایی که ویترینهای پر زرق و برق و لباسهای گرانقیمت خودنمایی میکردند، حرکت کرد.
"خب، مهمونای ناخونده، وقت پذیراییه!" تهیونگ با صدایی بلند گفت که صداش در بوتیک خالی پیچید.
در همین لحظه، چندین مرد مسلح با لباسهای مشکی و ماسکزده وارد شدند. آنها به سرعت به دنبال تهیونگ میگشتند. تهیونگ بدون لحظهای درنگ، به سمت یک میز شیشهای بزرگ رفت و با یک ضربه محکم، آن را به قطعات کوچک تبدیل کرد. سپس، با استفاده از تکههای شیشه تیز، به سمت یکی از مهاجمان که به او نزدیک شده بود، حملهور شد. حرکتش آنقدر سریع بود که مهاجم فرصت واکنش پیدا نکرد و با فریادی از درد به زمین افتاد.
سایر مهاجمان با دیدن این صحنه، شلیک کردند. تهیونگ با چابکی باورنکردنی از پشت ویترینها و قفسههای لباس جاخالی میداد. او میدانست که نمیتواند با همه آنها درگیر شود. هدف او فقط پرت کردن حواس آنها بود.
او به سمت انباری بوتیک دوید. انباری پر از جعبههای لباس و وسایل دیگر بود. تهیونگ به سرعت چند جعبه را روی هم انداخت و راهی برای ورود مهاجمان مسدود کرد. سپس، با استفاده از یک فندک که همیشه در جیبش داشت، گوشهای از یک پارچه را آتش زد. دود به سرعت در انباری پخش شد و صدای آژیر آتشنشانی بوتیک به صدا درآمد.
#فیک #بی_تی_اس #کره_جنوبی #آرمی #فیکشن#وانشات #سناریو #کیپاپ #جدید#انهایپن
پارت ¹⁷
مردان مسلح به دنبال او میدویدند و شلیک میکردند. ا.ت با مهارت خاصی بین ستونها و ماشینهای پارک شده حرکت میکرد و تلاش میکرد از تیررس آنها خارج شود. او میدانست که باید تهیونگ را پیدا کند. اما چگونه؟
او با سرعت از پارکینگ خارج شد و وارد خیابانهای شلوغ شهر شد. در آینه عقب، مردان مسلح را دید که سوار ماشین دیگری شده و به دنبال او میآمدند. این تازه شروع ماجرا بود. ا.ت در این تعقیب و گریز نفسگیر، نه تنها برای نجات جان خود، بلکه برای پیدا کردن و نجات دادن تهیونگ میجنگید. او نمیدانست که تهیونگ زنده است یا نه، اما امید داشت که او را دوباره ببیند. او در قلبش احساس میکرد که تهیونگ نیز به دنبال او خواهد آمد. آیا عشق آنها در این هرج و مرج به حقیقت میپیوست؟
تهیونگ با بستن در راهروی مخفی، نفس عمیقی کشید.
بوی باروت و صدای قدمهای مهاجمان نزدیکتر میشد. او میدانست که باید زمان بخرد تا ا.ت به سلامت فرار کند. با لبخندی شیطانی که فقط یک مافیا از پسش برمیآمد، به سمت دیگر بوتیک، جایی که ویترینهای پر زرق و برق و لباسهای گرانقیمت خودنمایی میکردند، حرکت کرد.
"خب، مهمونای ناخونده، وقت پذیراییه!" تهیونگ با صدایی بلند گفت که صداش در بوتیک خالی پیچید.
در همین لحظه، چندین مرد مسلح با لباسهای مشکی و ماسکزده وارد شدند. آنها به سرعت به دنبال تهیونگ میگشتند. تهیونگ بدون لحظهای درنگ، به سمت یک میز شیشهای بزرگ رفت و با یک ضربه محکم، آن را به قطعات کوچک تبدیل کرد. سپس، با استفاده از تکههای شیشه تیز، به سمت یکی از مهاجمان که به او نزدیک شده بود، حملهور شد. حرکتش آنقدر سریع بود که مهاجم فرصت واکنش پیدا نکرد و با فریادی از درد به زمین افتاد.
سایر مهاجمان با دیدن این صحنه، شلیک کردند. تهیونگ با چابکی باورنکردنی از پشت ویترینها و قفسههای لباس جاخالی میداد. او میدانست که نمیتواند با همه آنها درگیر شود. هدف او فقط پرت کردن حواس آنها بود.
او به سمت انباری بوتیک دوید. انباری پر از جعبههای لباس و وسایل دیگر بود. تهیونگ به سرعت چند جعبه را روی هم انداخت و راهی برای ورود مهاجمان مسدود کرد. سپس، با استفاده از یک فندک که همیشه در جیبش داشت، گوشهای از یک پارچه را آتش زد. دود به سرعت در انباری پخش شد و صدای آژیر آتشنشانی بوتیک به صدا درآمد.
#فیک #بی_تی_اس #کره_جنوبی #آرمی #فیکشن#وانشات #سناریو #کیپاپ #جدید#انهایپن
- ۱.۹k
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط