چندپارتی باکوگو
چندپارتی باکوگو
(وقتی از عمد بهش قرص تحریک کننده میدی ۲ )
ناگهان چشمماش گرد شد
امکان نداشت همچین کار شرورانه ای از ا.ت سر بزنه کمی فکر کرد و نیشخند بزرگی کنج لبش نشست
ویو ا.ت
داشتم مداد رو میجوییدم و به مسعله رو به روم چشم غره میرفتم که در اتاق یهو باز شد
چشمام رو چرخوندم که نگاهم به باکوگو افتاد که داشت به طرز وحشتناکی نگاهم میکرد که قلبم ایستاد
با چشمای گرد و دهن باز به اون که با چشمای خمار و صورت غرق در عرقش به چهار چوب در تکیه کرده بود خیره شدم
_ با...کوگو
با قدمای بلند به سمتم اومد و خم شد و بازوم رو گرفت و مجبورم کرد وایستم
_ چیزی شده باکوگو؟
یکی از دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و اون یکی دستش چونم رو تو دستاش محکم گرفت
باکوگو _ نه... حتما باید چیزی بشه؟
صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و لباش رو لبام گذاشت مه انگار بعم برق وصل کرده باشن تنم لرزید
وحشیانه لبم رو گاز میگرفت عقب کشید و تو گوشم زمزمه کرد
_ حالا وقت تنبیه خانومی
(وقتی از عمد بهش قرص تحریک کننده میدی ۲ )
ناگهان چشمماش گرد شد
امکان نداشت همچین کار شرورانه ای از ا.ت سر بزنه کمی فکر کرد و نیشخند بزرگی کنج لبش نشست
ویو ا.ت
داشتم مداد رو میجوییدم و به مسعله رو به روم چشم غره میرفتم که در اتاق یهو باز شد
چشمام رو چرخوندم که نگاهم به باکوگو افتاد که داشت به طرز وحشتناکی نگاهم میکرد که قلبم ایستاد
با چشمای گرد و دهن باز به اون که با چشمای خمار و صورت غرق در عرقش به چهار چوب در تکیه کرده بود خیره شدم
_ با...کوگو
با قدمای بلند به سمتم اومد و خم شد و بازوم رو گرفت و مجبورم کرد وایستم
_ چیزی شده باکوگو؟
یکی از دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و اون یکی دستش چونم رو تو دستاش محکم گرفت
باکوگو _ نه... حتما باید چیزی بشه؟
صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و لباش رو لبام گذاشت مه انگار بعم برق وصل کرده باشن تنم لرزید
وحشیانه لبم رو گاز میگرفت عقب کشید و تو گوشم زمزمه کرد
_ حالا وقت تنبیه خانومی
۱.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.