چند پارتی تودوروکی ( وقتی میبرنت پیش خانوادش)
چند پارتی تودوروکی ( وقتی میبرنت پیش خانوادش)
( به عنوان همکلاسی )
شوتو: یادت باشه زیاد صحبت نکن سرت رو پایین بنداز و سر هر بحثی خودت رو وسط ننداز
ا.ت _ باشه بابا فهمیدم
شوتو: نگرانم حرفی بزنن که باعث ناراحتیت بشه مخصوصا پدرم
ا.ت _ اگه میخوای حتما لازم نیست که بریم من نباید زیاد بهت اصرار میکردم
شوتو : راستش خودمم میخواستم برم بهشون سر بزنم تو هم که کنجکاو بودی پس مشکلی نیست
ا.ت _ ممنونم تودوروکی
شوتو : کاری نکردم
این عجیبه که نگران بودم و هم استرس داشتم
وقتی وارد خونه شدیم یه لحظه از تعجب خشکم زد
خونشون مدل قدیمی بود و دیواراش کاغذی بودن
خواهرش یه دختر خیلی مهریون و خونگرم بود
برادرش یکمی مثل خود شوتو عجیب بود
میز شام رو با کمک خواهرش چیدیم ( این وی اسم ها را به خاطر نمی آورد)
وقتی میخواستیم شروع کنیم یهو در باز شد و....
( به عنوان همکلاسی )
شوتو: یادت باشه زیاد صحبت نکن سرت رو پایین بنداز و سر هر بحثی خودت رو وسط ننداز
ا.ت _ باشه بابا فهمیدم
شوتو: نگرانم حرفی بزنن که باعث ناراحتیت بشه مخصوصا پدرم
ا.ت _ اگه میخوای حتما لازم نیست که بریم من نباید زیاد بهت اصرار میکردم
شوتو : راستش خودمم میخواستم برم بهشون سر بزنم تو هم که کنجکاو بودی پس مشکلی نیست
ا.ت _ ممنونم تودوروکی
شوتو : کاری نکردم
این عجیبه که نگران بودم و هم استرس داشتم
وقتی وارد خونه شدیم یه لحظه از تعجب خشکم زد
خونشون مدل قدیمی بود و دیواراش کاغذی بودن
خواهرش یه دختر خیلی مهریون و خونگرم بود
برادرش یکمی مثل خود شوتو عجیب بود
میز شام رو با کمک خواهرش چیدیم ( این وی اسم ها را به خاطر نمی آورد)
وقتی میخواستیم شروع کنیم یهو در باز شد و....
۳۲۱
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.