my destiny

my destiny
Part=14
این وضعیت ادامه داشت هر دو بهم حسی پیدا کردن
پس هیون میاد جلو بله
غروب بود هیون برادرم داشت به خانه میرفت یه دسته گل رز هم گرفت(ای جان) و رفت خونه
ویو لنا
داشتم فیلم میدیدم که زنگ خونه خورد دیدم هیون هست
هیون: سلام پرنسس
لنا: سلام شاهزاده
هیون: بفرما(دسته گل رو داد)
لنا: وای چقد خوشگلهههههه( عزیزم آرام باش)
لنا: برو بالا لباساتو عوض کن شام بخوریم
هیون: باش
نشستن شام خوردن هیون میخواست اعتراف کنه اما نمیدونه چطوری
هیون: لنا خب
لنا: خب چی
هیون: خب من عاشقت شدم
لنا: ها چیییییی
هیون : خب عاشقت شدم
لنا: خب منم عاشقت شدم






پایان فصل ۱
دیدگاه ها (۱۹)

تیزر فصل دوملنا : میا چی _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _مامان لنا ...

𝓶𝔂 𝓭𝓮𝓼𝓽𝓲𝓷𝔂 𝓼𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷2𝓹𝓪𝓻𝓽=1لنا : پس میا چی؟هیون: الان شخصیت های...

my destiny Part= 13این وضعیت حدودا چن ماه گذشت هان با لنا خو...

my destiny Part=12فحش دادن به سوهون میا آزاده ویو هانداشتم ه...

پارت بیستو هفتمرفتم و داخل شدم مامانم:الهی فداتشم اومدی!نمید...

تکپارتی از هان: (وقتی بارداری و....) امروز روزی بود که فهمید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط