بچه ها میخام یه داستان تعریف کنم..
بچه ها میخام یه داستان تعریف کنم..
یه روزی یه دختر۱ساله مادر خعلی خوشگلی داشت.
مادر دخترع سرطان داش.
مادرع روز به روز حالش بدتر میشد.
مادرع از همه چی خستش شده بود.
ولی بخاطر دخترش همه چیو تحمل میکرد.
پدر دخترع زن گرف.
و مادرع از غم و غصه و بیماریی که داش.
مرد.
تـــــــــمـــــام
یه روزی یه دختر۱ساله مادر خعلی خوشگلی داشت.
مادر دخترع سرطان داش.
مادرع روز به روز حالش بدتر میشد.
مادرع از همه چی خستش شده بود.
ولی بخاطر دخترش همه چیو تحمل میکرد.
پدر دخترع زن گرف.
و مادرع از غم و غصه و بیماریی که داش.
مرد.
تـــــــــمـــــام
۶.۶k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.