part3

مینسو: همگی بلند شید بریم بیرون
ا/ت: میخوای منو تنها بزارید؟
مینسو: نه توهم بیا
ا/ت: اوکی من میرم اماده کنم
مینسو: برو ما بیرون منتظریم
ا/ت: باشه

چند دقیقه بعد
ا/ت: ببخشید خیلی عذر میخوام دیر کردم
مینسو: ما سه تا باهم میریم شما سه تا هم باهم برید
یانگسو: اوکی
رفتیم نشستیم توماشین حرکت کردیم
ا/ت: داداش
مینسو: جانم
ا/ت: حس میکنم این پسره یه جوریه؟
مینسو: جونگکوک میگی؟ چجوریه؟
ا/ت: نمیدونم یه حس بدی به ادم میده
جینسو: از غریبه ها خوشش نمیاد
ا/ت: مهم نیست منم ازش خوشم نمیاد
جینسو: بچه ها این رستوران رو انتخاب کردن همینجا صبر کن
مینسو: باشه
پیاده شدیم رفتیم تو کافه
کوک: اگه صندلی تو نیست پس میشینم
ا/ت: چی؟
کوک: هیچی
نشستیم
جینسو: ا/ت
ا/ت: بله
جینسو: چی میخوری؟
ا/ت: هیچی
جینسو: چرا؟
ا/ت: نمیخوام میل ندارم
این پسره چقدر رو مخ هانا چطور عاشقش شده فکر کنم عاشق جذابیتش شده باشه ولی از نظر من دیگه هیچ جذابیتی نداره با اون اخلاقش بهش زل زده بودم اوهم به من زل زده بود
کوک: چیه؟ صندلیتو گرفتم؟ یا صندلی خانوادته
ا/ت: میشه حرف نزنی
جینسو: ا/ت
کوک: جان؟ چی گفتی حرف نزنم؟ شاید دوست داشته باشم حرف بزنم
ا/ت: خب بگو ما گوش نمیدیدم چرت و پرتاتو خودت گوش بده
کوک:دختر چندسالته ۱۵یا۱۶ اینجا چیکار میکنی بین ۴تا پسر
ا/ت: به تو ربطی نداره
کوک: خانوادت ادب یادت ندادن دختر بچه یا خانواده نداری؟ پدر و مادرت کجا هستن؟
ا/ت: میشه دهنتو ببندی
کوک: نه نمیشه
یانگسو: جونگکوک ا/ت اروم باشید
ا/ت: یانگسو مگه من چیزی گفتم خودش شروع کرد
کوک: باشه بابا تمومش میکنیم من حوصله بحث با اینو ندارم
ا/ت: این اسم داره
کوک: دلم نمیخواد بگم اسمشو لازمه بگم؟ از ساعت ۸گذشته برگرد خونه مامان نگرانت میشه
ا/ت: ای کاش نگرانم میشد
کوک: کجاست ولت کرده منم مامانت بودم ولت میکردم
مینسو: بسه دیگه جونگکوک توهم حرف نزن کنار ما نشستی داری اینجوری حرف میزنی؟

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۲)

part4

part5

part2

part1

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲۳ فیک مرز خون و عشق

مرگ بی پایان پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط