part4

کوک: من چیز بدی نگفتم
جینسو: یکم ساکت بودیم چیزی نگفتیم گفتیم خودتون تموم میکنید ولی فک کنم حرفای تو تمومی نداشت و بیشتر توهین میکردی
ا/ت: میشه چیز دیگه ای نگید
چشمام پر از اشک بود
کوک: من حرف بدی زدم
جینسو: تو اگه تو یه مکانی باشی به خواهرت توهین بشه چیزی نمیگی؟
کوک: خواهرت؟ خواهر شماست
مینسو: بله ا/ت خواهر ماست
کوک: خارج نبود خونه عموت
جینسو: دو ماهی میشه برگشته
نمیتونستم تحمل کنم کیفمو برداشتم رفتم بیرون

کوک
جینسو: ولش کنید خودش چند دقیقه دیگه میاد
کوک: من نمیدونستم خواهر شماست فکر کردم اکس مینسو چون دربارش حرفای بدی میزدی
مینسو: اکسم چرا باید تو خونمون باشه
کوک: من معذرت میخوام
سریع رفتم دنبال ا/ت ندیدمش
کجا رفته دیدم همه جمع شدن
کوک: چیشده
*: یه دختره تصادف کرده
کوک: چی تصادف؟
*: اره فکر کنم مرده باشه
خیلی ترسیده بودم یعنی چی نکنه..

ا/ت
نشسته بودم یه جا این پسره دیدم فک کنم اومده دنبال من یه جا خیلی شلوغ بود فکر کنم تصادف شده بود رفته بود اونجا رفتم سمتش
ا/ت: اقا
برگشت نگام کرد
کوک: ا/ت سالمی؟
خیلی ترسیده بود
ا/ت: چیه؟ فکر کردی مردم یا فکر کردی اونی که تصادف کرده منم😂
نفس نفس میزد
ا/ت: بیا اینجا
اومد دنبالم رفتیم یه جا نشستیم چیزی نمیگفت یعنی فک میکردم من برای او اومدم تا او برای من کیفمو باز کردم
ا/ت: بیا
کوک: این چیه؟
ا/ت: ابه
کوک: ممنون وایی اصلا فراموش کردم برای چی اومدم
ا/ت: برای چی اومدی؟
کوک: من واقعا معذرت میخوام نمیدونستم خواهر مینسو و جینسو هستی
ا/ت: خب حتی نمیدونستی باید با یه دختر اینجوری حرف بزنی
کوک: من خیلی معذرت میخوام بیا برگردیم اونجا هم جلوی همه ازت معذرت میخوام
ا/ت: لازم نیست من برام مهم نبود چی میگفتی بخاطر خانوادم ناراحت شدم با خودم فکر کردم کجای حرفم اشتباه بوده که تو با من اینجوری حرف زدی
کوک: اشتباه ازتو نبوده اشتباه از من بوده من خیلی خیلی تند رفتم معذرت میخوام
ا/ت: من که بهش فکر نمیکنم معذرت خواهیت الکیه برو از جینسو و مینسو معذرت خواهی کن
کوک: حتما
ا/ت: ولی اینو بدون با یه دختر درست بزن فکر کنم توی شکوندن دل دخترا سابقه زیاد داری
کوک: دلت شکسته الان
ا/ت: نه عاشقت نبودم که دلم بشکنه
ولی من فقط ۱۰سال داشتم مامان و بابام تصادف کردن
کوک: ۱۰سال؟ یعنی تو الان ۲۳سالته
ا/ت: اره
کوک: خیلی کوچیک تر میزنی
ا/ت: واقعا؟
کوک: اره
ا/ت: مینسو به من میگه که من زشتم
کوک: من خواهر دارم میدونم خیلی از خوهر برادرا هرچی میگن برعکسه هیچوقت راستش رو نمیگن
ا/ت: یعنی من زشت نیستم؟
کوک: نه نیستی خیلیم خوشگلی
دستشو کشید رو موهام
شاید الان بخندم ولی یه کاری باهات بکنم اسمت هم یادت بره هانا منو ناراحت میکنی
کوک: بریم دیگه
ا/ت: باشه

#فیک
دیدگاه ها (۲۰)

part5

part۶

part3

part2

Magic penویو لینو = از کمپانی برگشتم خونه ....رمز در رو زدم ...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط