ا
ا
صبح روز بعد وقتی واسه صبونه رفتم آشپزخونه دیدم استادم (سر پرست کارگاه) زودتر از من اونجا نشسته و منتظر من ، گفت صبحونه را خوردی وسایلت جمع کن و برو مرخصی نگران چیزی هم نباش
گفتم به من یاد ندادین که کار نمی تموم رها کنم
وقتی رسیدیم کارگاه و اون حجم از کار دید که انجام دادم
عصر توی جلسه کارگاهی با طنز گفت که مجید که بود و چه کرد ، مجید کسی بود که یک شبه سیلو را جمع کرد .... .
33 روز من توی کارگاه موندم تا با خیال راحت به مرخصی بیام ،
گاهی تعهد نسبت به کار باعث جدایی میشه ، جدایی که هیچ موقع توضیحی براش پیدا نخواهید کرد ... .
این قصه هیچ موقع هیچ جا گفته نشد و تو هیچ موقع نفهمیدی
دیوانه ای که تولدش به جای شن های داغ کویر در غبار سیمان گم شد
صبح روز بعد وقتی واسه صبونه رفتم آشپزخونه دیدم استادم (سر پرست کارگاه) زودتر از من اونجا نشسته و منتظر من ، گفت صبحونه را خوردی وسایلت جمع کن و برو مرخصی نگران چیزی هم نباش
گفتم به من یاد ندادین که کار نمی تموم رها کنم
وقتی رسیدیم کارگاه و اون حجم از کار دید که انجام دادم
عصر توی جلسه کارگاهی با طنز گفت که مجید که بود و چه کرد ، مجید کسی بود که یک شبه سیلو را جمع کرد .... .
33 روز من توی کارگاه موندم تا با خیال راحت به مرخصی بیام ،
گاهی تعهد نسبت به کار باعث جدایی میشه ، جدایی که هیچ موقع توضیحی براش پیدا نخواهید کرد ... .
این قصه هیچ موقع هیچ جا گفته نشد و تو هیچ موقع نفهمیدی
دیوانه ای که تولدش به جای شن های داغ کویر در غبار سیمان گم شد
۲۰.۶k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.