زبانی نمانده برای گفتن

زبانی نمانده برای گفتن
دستی نمانده برای نوشتن
فریاد های یک بیصدا
دیوانه ای که همصدا با بیصدا شد
برای ema که خاطره شد
دیدگاه ها (۴)

سلام ema عزیزروز 355برگ ریزان که شروع میشود خاطرات شیرین با ...

سلام ema عزیزروز 354روز های بی تو انتهایی ندارد X=VT+X0ساده ...

اصبح روز بعد وقتی واسه صبونه رفتم آشپزخونه دیدم استادم (سر پ...

سلام ema عزیز روز 356تولد 28 سالگی من با بد قولی شروع شد که ...

برای گفتن من شعر هم به گل مانده نمانده عمری و...نمانده عمری ...

من برای تو خاطره ای شرم اور شدم ولی تو هنوز هم که هنوزه با ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط