★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۱۵...
+کی زنگ زد؟!
_هیچکس ، فقط راجب کارو اینا بود بانی.
+باشه
جیمین نگاه مشکوکی به یونگی کرد.
_بهم اعتماد کن جوجه کوچولو
یونگی لپ جیمینو کشید و بالاخره لبخندی ازش تحویل گرفت، اره اون به یونگی اعتماد داشت.
*روز بعد
چانیول: قربان اینا چیزیه که من راجب لی تمین و خانوادش پیدا کردم.
چانیول برگه هارو به یونگی داد و شروع کرد به توضیح دادن.
چانیول: لی تمین پسر لی مین وو و کیم آنا، مالک کمپانی لی که بود و نبود کمپانیشون کاملا وابسته به شرکت ماعه.
یونگی پوزخندی زد.
_پس زندگیشون دست ماعه!
_چیزای بیشتری پیدا کن و حواست بهشون باشه.
چانیول تعظیم کرد و از اتاق بیرون رفت.
_فقط صبر کن و ببین لی تمین!
***
یونگی به طرف اتاق جیمین رفت واقعا دلش برای جوجه کوچولوش تنگ شده بود.
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا 🤏🏻👶🏻❤️
پارت ۱۵...
+کی زنگ زد؟!
_هیچکس ، فقط راجب کارو اینا بود بانی.
+باشه
جیمین نگاه مشکوکی به یونگی کرد.
_بهم اعتماد کن جوجه کوچولو
یونگی لپ جیمینو کشید و بالاخره لبخندی ازش تحویل گرفت، اره اون به یونگی اعتماد داشت.
*روز بعد
چانیول: قربان اینا چیزیه که من راجب لی تمین و خانوادش پیدا کردم.
چانیول برگه هارو به یونگی داد و شروع کرد به توضیح دادن.
چانیول: لی تمین پسر لی مین وو و کیم آنا، مالک کمپانی لی که بود و نبود کمپانیشون کاملا وابسته به شرکت ماعه.
یونگی پوزخندی زد.
_پس زندگیشون دست ماعه!
_چیزای بیشتری پیدا کن و حواست بهشون باشه.
چانیول تعظیم کرد و از اتاق بیرون رفت.
_فقط صبر کن و ببین لی تمین!
***
یونگی به طرف اتاق جیمین رفت واقعا دلش برای جوجه کوچولوش تنگ شده بود.
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا 🤏🏻👶🏻❤️
۳.۴k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.