A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۲۸
لبخند مرموزی زد. از جام تکون نخوردم که دوباره گفت :تارا بهتره بدونی من همیشه انقدر آروم نیستم
پس مثل بچه ی آدم لباس هاتو دربیار و برو توی آب .
یعنی این آروم بودنشه؟ پس عصبانیتش چجوریه ؟با ترس یک قدم رفتم عقب و گفتم :من نمیرم ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که ساشا منو هل داد سمت استخر و از اونجا که تعادل نداشتم محکم افتادم توی آب....
زیر آب فرو رفتم .از ترس تمام بدنم فلج شد .با ترس و لرز دست و پا زدم که دستی از بازوم گرفت و منو کشید روی آب. نفس نفس میزدم. با دستم بازوی ساشا رو محکم گرفته بودم و فشار میدادم.
ساشا دستش رفت سمت دکمه لباسم که خودم رو پس کشیدم. ساشا دستم رو ول کرد که نزدیک بود برم زیر آب .
دست ساشا رو فشار دادم و با جیغ گفتم: تو رو خدا ولم نکن.
ساشا لبخندی زد و گفت :پس لباس هاتو در بیار.
#پارت۲۸
لبخند مرموزی زد. از جام تکون نخوردم که دوباره گفت :تارا بهتره بدونی من همیشه انقدر آروم نیستم
پس مثل بچه ی آدم لباس هاتو دربیار و برو توی آب .
یعنی این آروم بودنشه؟ پس عصبانیتش چجوریه ؟با ترس یک قدم رفتم عقب و گفتم :من نمیرم ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که ساشا منو هل داد سمت استخر و از اونجا که تعادل نداشتم محکم افتادم توی آب....
زیر آب فرو رفتم .از ترس تمام بدنم فلج شد .با ترس و لرز دست و پا زدم که دستی از بازوم گرفت و منو کشید روی آب. نفس نفس میزدم. با دستم بازوی ساشا رو محکم گرفته بودم و فشار میدادم.
ساشا دستش رفت سمت دکمه لباسم که خودم رو پس کشیدم. ساشا دستم رو ول کرد که نزدیک بود برم زیر آب .
دست ساشا رو فشار دادم و با جیغ گفتم: تو رو خدا ولم نکن.
ساشا لبخندی زد و گفت :پس لباس هاتو در بیار.
۴۳.۲k
۱۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.