پارت ۳۴ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
...
*همه خندیدن جز جیمین*
جیمین: هه هه هه 😐😑
+وای خدا دلم....اهم...کوک برو دیگه😐
×ها....اها...من رفتم😂
_ی.....یااا...وایسااااا...کوککک (داد)
+عه بابا آروم تر گوشم کر شد
_نه خیلی تو آرومی
جیهوپ: هعی...دوتا برادر زاده شبیه همن....
+...هع...نخیرم من کجاش شبیه این غول بیابونیم؟....ها....زود باش بگووووو
_غول بیابونی خودتیییی...من به این جذابی
جین: یاااا من جذابم و همینطور ورد واید هندسام!...بله بله...لقب من رو ازم نگیر
یونگی: ببین ا.ت به نعفته که سکوت کنی وگرنه به جاهای باریک کشیده میشه😂
+خب بابا...ایشش...حیف که الان تو بیمارستانیم تو هم مریضی
_من کجام مریضهههههه
+اها پس من پهن شده بودم وسط زمین😐
_(اومدم حرف بزنم که یهو کوک با یه پرستار اومد و بقیه به جز ا.ت رفتن....شت)
_یا خدا (آروم)
+او اومدید...خب میشه الان امپولشو بزنید که مرخص شه
پرستار: بله حتما!
(راستی پرستاره مَرده...)
_خ...خب...چه اصراریه.....خوب شدم دیگه
پرستار: خب...اگه میترسید به دوست دخترتون بگید بمونه کنارتون که...دستشو بگیرید
+چ...چی؟...نه بابا من دختر عموشم...
پرستار: او! ببخشید..خانوم کیم...خب من برم وسایل رو بیارم..
+عامم...باشه برید
_(نیشخند)
+کوفت..الان که به التماس افتادی به پام میبینمت😏
_...😐....هعی..
_وای راستی!.....نزار آمپول بزنهههه...ا.تتتت...نوموخوامممم...(بغض کیوت)
+بیا دیدی گفتم...باشه باشه آروم باش...خدایی تو همون ویِ توی مدرسه ای؟😂
_هه هه هه😐...کمک میکنی یا فرار کنم؟
+خب باشه دستتو میگیرم...خوبه ته ته کوشولو؟😆😂
_...هوف...نمیخوام
+وا...چرا
_من مثل تو بی حیا نیستم خانوم خانوما نمیزارم با*سنمو ببینی😑
+کی گفته من....هففف...رومو اونور میکنم عقل کل
پرستار: خب اومدم آقای کیم خانم کیم میمونند یا...
_خب...راستش نمیخواستم قبول کنم....ولی...خب.....چیزه....گفتم دلشو نشکونم پس باشه بمونه..
+....چ...چی؟...واد....خودایا...چغدر پرویی
پرستار:...
راستی ۱۶۰ تایی مون مبارکه..به امید ۲۰۰ تایی شدنمون♡
برای پارت بعد....نمدونم لایک ها....به......۱۰۰ تا برسه...خب ۱۶۱ تا فالور هست پس شرط میرسه..
البته جدیدا حال و حوصله ی چیزی رو ندارم...کلا نمدونم چم شده...هعی..خب خلاصه..
شرطا رو برسونید...یوری جونتون هم خوشحال کنید...
اها راستی من به خاطر مدرسه فقط شنبه...یکشنبه...و دوشنبه ها فعالیت میکنم روز های تعطیل هم شاید اگه امتحانی چیزی نداشتم..
خب دیگه بای توت فرنگی های خومشلم
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
...
*همه خندیدن جز جیمین*
جیمین: هه هه هه 😐😑
+وای خدا دلم....اهم...کوک برو دیگه😐
×ها....اها...من رفتم😂
_ی.....یااا...وایسااااا...کوککک (داد)
+عه بابا آروم تر گوشم کر شد
_نه خیلی تو آرومی
جیهوپ: هعی...دوتا برادر زاده شبیه همن....
+...هع...نخیرم من کجاش شبیه این غول بیابونیم؟....ها....زود باش بگووووو
_غول بیابونی خودتیییی...من به این جذابی
جین: یاااا من جذابم و همینطور ورد واید هندسام!...بله بله...لقب من رو ازم نگیر
یونگی: ببین ا.ت به نعفته که سکوت کنی وگرنه به جاهای باریک کشیده میشه😂
+خب بابا...ایشش...حیف که الان تو بیمارستانیم تو هم مریضی
_من کجام مریضهههههه
+اها پس من پهن شده بودم وسط زمین😐
_(اومدم حرف بزنم که یهو کوک با یه پرستار اومد و بقیه به جز ا.ت رفتن....شت)
_یا خدا (آروم)
+او اومدید...خب میشه الان امپولشو بزنید که مرخص شه
پرستار: بله حتما!
(راستی پرستاره مَرده...)
_خ...خب...چه اصراریه.....خوب شدم دیگه
پرستار: خب...اگه میترسید به دوست دخترتون بگید بمونه کنارتون که...دستشو بگیرید
+چ...چی؟...نه بابا من دختر عموشم...
پرستار: او! ببخشید..خانوم کیم...خب من برم وسایل رو بیارم..
+عامم...باشه برید
_(نیشخند)
+کوفت..الان که به التماس افتادی به پام میبینمت😏
_...😐....هعی..
_وای راستی!.....نزار آمپول بزنهههه...ا.تتتت...نوموخوامممم...(بغض کیوت)
+بیا دیدی گفتم...باشه باشه آروم باش...خدایی تو همون ویِ توی مدرسه ای؟😂
_هه هه هه😐...کمک میکنی یا فرار کنم؟
+خب باشه دستتو میگیرم...خوبه ته ته کوشولو؟😆😂
_...هوف...نمیخوام
+وا...چرا
_من مثل تو بی حیا نیستم خانوم خانوما نمیزارم با*سنمو ببینی😑
+کی گفته من....هففف...رومو اونور میکنم عقل کل
پرستار: خب اومدم آقای کیم خانم کیم میمونند یا...
_خب...راستش نمیخواستم قبول کنم....ولی...خب.....چیزه....گفتم دلشو نشکونم پس باشه بمونه..
+....چ...چی؟...واد....خودایا...چغدر پرویی
پرستار:...
راستی ۱۶۰ تایی مون مبارکه..به امید ۲۰۰ تایی شدنمون♡
برای پارت بعد....نمدونم لایک ها....به......۱۰۰ تا برسه...خب ۱۶۱ تا فالور هست پس شرط میرسه..
البته جدیدا حال و حوصله ی چیزی رو ندارم...کلا نمدونم چم شده...هعی..خب خلاصه..
شرطا رو برسونید...یوری جونتون هم خوشحال کنید...
اها راستی من به خاطر مدرسه فقط شنبه...یکشنبه...و دوشنبه ها فعالیت میکنم روز های تعطیل هم شاید اگه امتحانی چیزی نداشتم..
خب دیگه بای توت فرنگی های خومشلم
۱۸.۰k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.