دوپارتی جدیدددد
دوپارتی جدیدددد
p1
با دامن سفید رنگی که بین بابونه های ریز و درشت محو شده بود آروم آروم قدم میزد
هر چند دقیقه یک بار به عقب برمیگشت و دوستش رو با صدا کردنش به طرف خودش میکشید: یاااا سوکجیناااا بیا دیگه..تو هپروت گیر نکن راه بیوفت!!
و دوباره قدم هاش رو بین کوه عظیمی از چمن و بابونه میکشید
نزدیک درختی که سایه خیلی بزرگی روی زمین انداخته بود متوقف شد و رو به سوکجین ادامه داد: یکم استراحت کنیم؟ دیگه جون نداریم!
سوکجین که از شدت خستگی به زور پلک میزد بدون فوت وقت پذیرای پیشنهاد ا.ت شد
زیر اندازشون رو کمی از درخت فاصله دادن و نشستن..
ا.ت سبدی که دست سوکجین بود رو گرفت و رو به روی خودش قرار داد: خبب..برات کیک آوردم سوکجینا! از همون کیک های مورد علاقت!! شکلاتی! درست مثل رنگ چشم هات..!!
لبخند خجالتی ای روی لب های سوکجین شکل گرفت که موجب تعجب ا.ت شد: عه؟ خجالت میکشی از من؟ نه بابا!؟ بعد از چهار سال دوستی خجالت کشیدنت هم دیدم!
خنده عمیقی از طرف سوکجین شنیده شد که حرف ا.ت رو قطع کرد: یااا تیکه ننداز...درسته..آدم پر رو و به شدت جذابی هستم..ولی خب خجالت هم میکشم دیگه..
و بعد صدای قهقهه های جفتشون کلا فضا رو گرفت
بعد از خنده هاشون شروع به خوردن کیک و شیر قهوه ایی کردن که قرار بود گرم بمونه ولی دیگه گرم نبود!
سوکجین حین خوردن کیکی که ا.ت براش آورده بود، چند تا از گل های بابونه ایی که دور زیر اندازشون دیده میشد کَند و روی موهای خرمایی رنگِ ا.ت گذاشت: اینطوری بیشتر شبیه فرشته ها میشی ا.ت..مراقبت کن ندزدنت!
تک خنده آرومی از بین لب های ا.ت کشیده شد و به اطراف خیره شد
انگشتش رو طرف پرنده آبی رنگی که روی شاخه درخت کناری نشسته بود کشید: سوکجینا اون پرنده روو..خیلی نازهه
سوکجین با ذوقی که از صدای ا.ت گرفته بود جواب داد: واییییی اره مثل تو میمونه..همونقدر که تو نازی..اون هم نازه!
ادامش پارت بعد
p1
با دامن سفید رنگی که بین بابونه های ریز و درشت محو شده بود آروم آروم قدم میزد
هر چند دقیقه یک بار به عقب برمیگشت و دوستش رو با صدا کردنش به طرف خودش میکشید: یاااا سوکجیناااا بیا دیگه..تو هپروت گیر نکن راه بیوفت!!
و دوباره قدم هاش رو بین کوه عظیمی از چمن و بابونه میکشید
نزدیک درختی که سایه خیلی بزرگی روی زمین انداخته بود متوقف شد و رو به سوکجین ادامه داد: یکم استراحت کنیم؟ دیگه جون نداریم!
سوکجین که از شدت خستگی به زور پلک میزد بدون فوت وقت پذیرای پیشنهاد ا.ت شد
زیر اندازشون رو کمی از درخت فاصله دادن و نشستن..
ا.ت سبدی که دست سوکجین بود رو گرفت و رو به روی خودش قرار داد: خبب..برات کیک آوردم سوکجینا! از همون کیک های مورد علاقت!! شکلاتی! درست مثل رنگ چشم هات..!!
لبخند خجالتی ای روی لب های سوکجین شکل گرفت که موجب تعجب ا.ت شد: عه؟ خجالت میکشی از من؟ نه بابا!؟ بعد از چهار سال دوستی خجالت کشیدنت هم دیدم!
خنده عمیقی از طرف سوکجین شنیده شد که حرف ا.ت رو قطع کرد: یااا تیکه ننداز...درسته..آدم پر رو و به شدت جذابی هستم..ولی خب خجالت هم میکشم دیگه..
و بعد صدای قهقهه های جفتشون کلا فضا رو گرفت
بعد از خنده هاشون شروع به خوردن کیک و شیر قهوه ایی کردن که قرار بود گرم بمونه ولی دیگه گرم نبود!
سوکجین حین خوردن کیکی که ا.ت براش آورده بود، چند تا از گل های بابونه ایی که دور زیر اندازشون دیده میشد کَند و روی موهای خرمایی رنگِ ا.ت گذاشت: اینطوری بیشتر شبیه فرشته ها میشی ا.ت..مراقبت کن ندزدنت!
تک خنده آرومی از بین لب های ا.ت کشیده شد و به اطراف خیره شد
انگشتش رو طرف پرنده آبی رنگی که روی شاخه درخت کناری نشسته بود کشید: سوکجینا اون پرنده روو..خیلی نازهه
سوکجین با ذوقی که از صدای ا.ت گرفته بود جواب داد: واییییی اره مثل تو میمونه..همونقدر که تو نازی..اون هم نازه!
ادامش پارت بعد
۲۱.۱k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.