دلخوشی در سایه سرو خرامان تو بود

دلخوشی در سایه سرو خرامان تو بود
آسمان این جهان آبی ز چشمان تو بود

صید دیوانه من و صیادماهر چشم تو
بند بند این بدن مشتاق پیکان تو بود

صد زلیخا با غزل هایم اسیر و همچنان
یوسف قلبم اسیر داغ کنعان تو بود

وقت خلق تیله چشمان مستت نازنین
من یقین دارم خداهم محوچشمان توبود

قصه دلدادگی،دربند ماه و سال نیست
این دل از روز ازل درگیر طوفان تو بود

رفتی و هر شب میان شعر هایم گم شدم
رفتی واین چشم ها هردم غزلخوان تو بود

لحظه لحظه ابر بغض راه گلویم را گرفت
لحظه لحظه گونه من خیس باران تو بود
دیدگاه ها (۲)

مینویسم غزلی از شب و این تنهایی جز منِ شبزده بیدار کسی اینجا...

من قانعم شبانه به خوابی ببینمتاما فقط بیا که حسابی ببینمتحسر...

در کعبه ی چشمان تو چون شاخه نباتمهر روز به دنبـــــال دعای ع...

بوی عطری می رسد از دور ، می گویم توییقاصدک می رقصد و پرشور ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط