دو ماه بعد ...
دو ماه بعد...
#رضا
داشتم داروهای دنیا رو میگرفتم ک یهو یکی از دستیارای علیو دیدم ک با یه حرکتی نشون میداد ک اوضاع داره خیلی خطرناک میشه.
نفسم بند اومد
واسه خودم مهم نبود ولی بلایی سره دنیا و بچه ...
خواستم برم پیشش ک یهو غیب شد
سریع سوار ماشین شدم و رفتم سمته خونه
_الو الو مهراب
+جانم چیشده داداش؟؟؟
_هیچی ببین میتونم جایی ببینمت
+دارم گیم میزنم بیا خونمون
_اوکی پس داروها رو میدم ب دنیا و میام دیانا ک خونه نیس؟؟
+ن رفته پیش پانیذ این موقعا نمیاد مطمئن
_اوکیه داداش میبینمت
+فعلا
#دنیا
بچه گوگولیمون هر روز و هر روز بزرگتر میشد
با مشت هایی ک ب شکمم میزد و تکونایی ک میخورد هر آن زندگیو ب کامم شیرین میکرد حالم عالی بود عالی تر از همیشه
غذا رو فسنجون بار گذاشتم دیشب با املتی ک درس کردم ب خاطر بوی تخم مرغ چن بازی بالا آوردم حالم امروزو بهتر بود
پنجره رو باز کردم و دیدم رضا داره از ماشین پیاده میشه
با سرعت رفتم سمته در
همینکه در زد رفتم و باز کردم
_سلام شوخر جوننننن
+سلام ((گرفته))
دروغ نباشه یهو ته دلم خالی شد اخه رضا..
_چیشده گرفته ای؟؟ بشین یه چایی بریزم واست خسته ام نباشی
+مرسی چایی نمیخورم اومدم داروهاتو بدم برم کار دارم
_ولی یه چی...
+میگم هیچی نشده اوکی ؟؟؟
_اوکی (بغض))
با حاله بدی نشستم رو صندلیدلم میخاست گریه کنم
اخه.اخه رضا چرا اینطور شده بود
هیجیکو نداشتم تو این بی پناهی بهم جا بده تو دلم فقط رضا و
_الو الو پانی خوبی
+قربونت برم چطوری تو نخوده خاله چطوره
_خوبم اونم خوبه میشه بیای پیشم خیلی حالم بده
+چیشده دوباره... باشه بیا دیانا ام خونمونه اونم بیاد؟؟
_سوال داره؟؟بیاین دیگه
ادامه دارد.
#رضا
داشتم داروهای دنیا رو میگرفتم ک یهو یکی از دستیارای علیو دیدم ک با یه حرکتی نشون میداد ک اوضاع داره خیلی خطرناک میشه.
نفسم بند اومد
واسه خودم مهم نبود ولی بلایی سره دنیا و بچه ...
خواستم برم پیشش ک یهو غیب شد
سریع سوار ماشین شدم و رفتم سمته خونه
_الو الو مهراب
+جانم چیشده داداش؟؟؟
_هیچی ببین میتونم جایی ببینمت
+دارم گیم میزنم بیا خونمون
_اوکی پس داروها رو میدم ب دنیا و میام دیانا ک خونه نیس؟؟
+ن رفته پیش پانیذ این موقعا نمیاد مطمئن
_اوکیه داداش میبینمت
+فعلا
#دنیا
بچه گوگولیمون هر روز و هر روز بزرگتر میشد
با مشت هایی ک ب شکمم میزد و تکونایی ک میخورد هر آن زندگیو ب کامم شیرین میکرد حالم عالی بود عالی تر از همیشه
غذا رو فسنجون بار گذاشتم دیشب با املتی ک درس کردم ب خاطر بوی تخم مرغ چن بازی بالا آوردم حالم امروزو بهتر بود
پنجره رو باز کردم و دیدم رضا داره از ماشین پیاده میشه
با سرعت رفتم سمته در
همینکه در زد رفتم و باز کردم
_سلام شوخر جوننننن
+سلام ((گرفته))
دروغ نباشه یهو ته دلم خالی شد اخه رضا..
_چیشده گرفته ای؟؟ بشین یه چایی بریزم واست خسته ام نباشی
+مرسی چایی نمیخورم اومدم داروهاتو بدم برم کار دارم
_ولی یه چی...
+میگم هیچی نشده اوکی ؟؟؟
_اوکی (بغض))
با حاله بدی نشستم رو صندلیدلم میخاست گریه کنم
اخه.اخه رضا چرا اینطور شده بود
هیجیکو نداشتم تو این بی پناهی بهم جا بده تو دلم فقط رضا و
_الو الو پانی خوبی
+قربونت برم چطوری تو نخوده خاله چطوره
_خوبم اونم خوبه میشه بیای پیشم خیلی حالم بده
+چیشده دوباره... باشه بیا دیانا ام خونمونه اونم بیاد؟؟
_سوال داره؟؟بیاین دیگه
ادامه دارد.
۹.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.