عشق تلخ
عشق تلخ
#رضا
رو صندلی نشسته بودم هرز گاهی خواب ب چشام میومد و از جا میپریدم
خیلی خسته شده بودم ولی نگران دنیا هم بودم افتاب کم کم طلوع کرده بود رفتم سمته اتاق دنیا ماسک اکسیژنش باعث شده بود صورت کوچولوش پیدا نشه
ب خواب عمیقی رفته بود معلوم بود مگه میشد...
_اقای برزگر؟؟
+بله؟
_درست حدس زده بودم خانومتون باردارن. تبریک میگممممم
+ب.باردار؟؟
_تبریک میگم ایشالله سالم باشه واسه چکاپ و اینجور چیزا سریعتر اقدام کنین بهتون میاد ک تازه عروس دومادین چرا انقد زود؟؟((خنده))
خندید و رفت هنوز تو شوک بودم نمیدونستم خوشحال باشم یا نه
دنیا ... دنیا یه بچه... اونم از من
خوشحالیم ب سرم زده بود و باعث شده بود اشگ شوق بریزم
دو ساعت بعدش دنیا بهوش اومد و وقتی خبرو شنید تو بغلم گریه کرد و اشک ریخت
سعی کرد نشون بده ناراحت نیست ولی دلش میخاست تو این لحظه مادرش...
#دنیا
همه چی روال بود ولی..
مامانم... تو این لحظه نبود ک ببنیتم
خیلی خوشال بودم اولین نفر ب پانیذ زنگ زدم
_الو خانم خانما رفتن خونشون ما رو تحویل نمیگیرن ب سلامتی
+پیاده شو با هم بریم بزار منم صحبت کنم((گرفته))
_چته؟؟صدات گرفتس؟؟رضا زدتت((خنده))
+اعععع.ن بابا یه چی بگم
_دو تا چیز بگو
+داری خاله میشییییی
_جونه مننننن چه زود دست ب کار
+پانیذ خ.فت میکنماااا
_))خنده)) باشه باشه قربونت خیلی خوشال شدم دختر الان کجایی؟؟
+بیمارستان دیشب حالم بد شد رضا رسوندم بیمارستان
_چرا ب ما خبر نداد مردک
+خب شما تا کی ب پای ما بسوزین قربونت
_این حرفو زدی نزدیاااا کدوم بیمارستان بگو تا بیام
ادامه دارد...
#رضا
رو صندلی نشسته بودم هرز گاهی خواب ب چشام میومد و از جا میپریدم
خیلی خسته شده بودم ولی نگران دنیا هم بودم افتاب کم کم طلوع کرده بود رفتم سمته اتاق دنیا ماسک اکسیژنش باعث شده بود صورت کوچولوش پیدا نشه
ب خواب عمیقی رفته بود معلوم بود مگه میشد...
_اقای برزگر؟؟
+بله؟
_درست حدس زده بودم خانومتون باردارن. تبریک میگممممم
+ب.باردار؟؟
_تبریک میگم ایشالله سالم باشه واسه چکاپ و اینجور چیزا سریعتر اقدام کنین بهتون میاد ک تازه عروس دومادین چرا انقد زود؟؟((خنده))
خندید و رفت هنوز تو شوک بودم نمیدونستم خوشحال باشم یا نه
دنیا ... دنیا یه بچه... اونم از من
خوشحالیم ب سرم زده بود و باعث شده بود اشگ شوق بریزم
دو ساعت بعدش دنیا بهوش اومد و وقتی خبرو شنید تو بغلم گریه کرد و اشک ریخت
سعی کرد نشون بده ناراحت نیست ولی دلش میخاست تو این لحظه مادرش...
#دنیا
همه چی روال بود ولی..
مامانم... تو این لحظه نبود ک ببنیتم
خیلی خوشال بودم اولین نفر ب پانیذ زنگ زدم
_الو خانم خانما رفتن خونشون ما رو تحویل نمیگیرن ب سلامتی
+پیاده شو با هم بریم بزار منم صحبت کنم((گرفته))
_چته؟؟صدات گرفتس؟؟رضا زدتت((خنده))
+اعععع.ن بابا یه چی بگم
_دو تا چیز بگو
+داری خاله میشییییی
_جونه مننننن چه زود دست ب کار
+پانیذ خ.فت میکنماااا
_))خنده)) باشه باشه قربونت خیلی خوشال شدم دختر الان کجایی؟؟
+بیمارستان دیشب حالم بد شد رضا رسوندم بیمارستان
_چرا ب ما خبر نداد مردک
+خب شما تا کی ب پای ما بسوزین قربونت
_این حرفو زدی نزدیاااا کدوم بیمارستان بگو تا بیام
ادامه دارد...
۸.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.