طعمخون

#طعم_خون
PT:15

*هیونجین ویو*
یکم آروم شدم و رفتم رو کاناپه نشستم. ا.ت اومد و سرشو گذاشت رو شونم
لبخندی زدم

+هیون... گشنمه

_منم همینطور... کاش میتونستیم آدم بخوریم هعی

+ولی من دو روزه چیزی نخوردم...

_من تا یه ماه میتونم تحمل کنم... ولی تو اگه نتونستی تحمل کنی میتونی خون منو بخوری

+ولی.. دوتامون ومپایریم

_خون خونه. مهم نیست مال چه موجودی باشه

+میتونم... الان انجامش بدم؟

_چرا که نه

لباسمو کنار دادم و شونم رو آوردم جلوش. با اینکه از عواقبی ک واسم داره خبر داشتم گذاشتم چون نمیخواستم اذیت شه...

*ا.ت ویو*
تبدیل شدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم. شونشو گاز گرفتم و تا وقتی سیر بشم خونشو خوردم...

_عا...

+ببخشید... فکر کنم یکم زیاد خوردم...

+اشکالی نداره(لبخند

_حیح

*هیونجین ویو*
فقط داشتم تحمل میکردم جلوش خون بالا نیارم...

_من یه لحظه میرم تو تراس و میام

+هوم اوکی

رفتم تو تراس و خون بالا آوردم... نفس نفس میزدم و سرم گیج میرفت... چشمام سیاهی رفت و نفهمیدم چیشد

*ا.ت ویو*
5 مین گذشته بود ولی هیون برنگشت. از نگرانی رفتم تو تراس و دیدم رو زمین افتاده!

+هیون! هیون... خوبی؟؟

نه... جواب نمیداد. یعنی بخاطر این بود که خونشو خوردم؟
بردمش رو کاناپه. بعد 10 مین سرفه کنان بیدار شد

_سرفه)

+هیون! خوبی؟

_آ..آره... چیشد؟

+اومدم دیدم تو تراس افتادی و دهنت خونی بود...

_عا... چیزی نیست..

+راستشو بگو... بخاطر خوردن خونت بود؟

_عام.. آره...

+چرا؟ چرا اینکارو کردی؟ چرا گذاشتی وقتی میدونستی اینجوری میشی...

_نمیخواستم اذیت شی

+الان... خوب میشی دیگه؟

_خون سرفه کردن) شاید فردا...

+لعنتی...

پایان پارت ۱۵🧄
دیدگاه ها (۰)

#طعم_خون PT: 16(آخر) فردا شد-*هیونجین ویو*از خواب بیدار شدم....

#طعم_شهرتتعداد پارت¦ نامعلومژانر¦ اسمات_عاشقانه_ کمدی_ _آیدل...

طعم_خون PT:14رفتیم رو تخت و لباسامونو در آوردیم... همون لحظه...

#طعم_خون PT:13*ا.ت ویو*چشمامو باز کردم و دیدم تو خونم... دوس...

فیک مافیای سیاه من part 3

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط