طعم خون
#طعم_خون
PT:13
*ا.ت ویو*
چشمامو باز کردم و دیدم تو خونم... دوستم بالا سرم بود و نگام میکرد
علامت دوستم(=)
=حالت خوبه؟
+ه..هیون... هیون چیشد!
=بردنش زندان تا حکمش بیاد
+اشک) یعنی چی... اینجوری نمیشه! باید بیاد بیرون...
=حتما تا الان حکمش اومده...
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد و شماره ناشناس بود... سریع جواب دادم
+الو؟؟
•من فلیکس دوست هیونجینم...
+خب؟؟
•حکم هیونجین اومده...
+دقم دادی بگو دیگه!
•هیونجین... پس فردا... اعدام میشه...
انگار سطل آب سرد ریختن رو سرم و قلبم درد گرفت و چشمام پر اشک شد...
+چ.. چی؟ اعدام؟
•آره...
گوشیو قطع کردم و رفتم تو اتاق و فقط گریه میکردم...
فردا صبح شد و من روی تختم از گریه ولو شده بودم
یهو اونی اومد و تند تند صدام میزد...
=ا.ت ا.تتتتت
+چیههههه
=یکی اومده ببینتتت
+حوصله ندارم... بگو بعدا بیاد...
=پوزخند) مطمئنی؟ باشه. بهش میگم که نمیخوای ببینیش
+داری باهام... شوخی میکنی؟
=نه! جدیم! شاهزاده رویاهات دم دره! ولی... نمیخوای ببینیش میرم بهش بگم بره
+اونی! گوه نخور واییییییی
سریع رفتم دم در... واقعا اونه؟ اگر ببینمش قراره بهش... چی بگم؟؟؟
درو باز کردم و واقعا خودش بود...
+ه..هیون...
سریع رفتم بغلشو گریه میکردم...
_جانم... جانم کوچولوی من...(نوازش موهای ا.ت
+داشتم دق میکردم... دیشب... واسم کابوس بود... واقعا فکر میکردم از دست بدمت و دیگه نبینمت...
_ببخشید... ببخشید که مراقب نبودم... ببخشید کوچولوم...
+هیون...(هق هق
رفتیم تو خونه و همچنان تو بغلش بودم...
_واقعا متاسفم کوچولوی من...
+فقط میخوام بغلت کنم...
_واقعا نمیدونم چی بگم...
+چجوری... آزاد شدی؟
_تعهد دادم به جز افراد جنایتکار کسیو نخورم...
+یعنی آزادی؟(اشک
_اوهوم... کوچولوم... فکر کردی به این راحتی ترکت میکنم؟
+دلم برات تنگ شده بود(هق هق بلند
_ولی ما یه روز هم از هم جدا نبودیم...
+ببخشید... مجبور شدی بخاطر من آدم بکشی...
_عذر خواهی نکن... خیلی وقت بود تو فکر بودم!
*هیونجین ویو*
واقعا تحمل گریه هاشو نداشتم و قلبم درد میگرفت... من واقعا دوسش داشتم و نمیتونستم گریه شو بیشتر از این ببینم...
نتونستم تحمل کنم و صورتشو گرفتم و محکم بوسیدمش...
*ا.ت ویو*
با لبای پفی و گرمش داشت منو میبوسید و نمیخواستم این لحظه تموم شه... شروع کردم به همکاری کردن و سرعت بوسه رو بالا بردن... انقدر ادامه دادیم که رفتیم رو تخت و...
پایان پارت ۱۳🫓
PT:13
*ا.ت ویو*
چشمامو باز کردم و دیدم تو خونم... دوستم بالا سرم بود و نگام میکرد
علامت دوستم(=)
=حالت خوبه؟
+ه..هیون... هیون چیشد!
=بردنش زندان تا حکمش بیاد
+اشک) یعنی چی... اینجوری نمیشه! باید بیاد بیرون...
=حتما تا الان حکمش اومده...
یهو دیدم گوشیم زنگ خورد و شماره ناشناس بود... سریع جواب دادم
+الو؟؟
•من فلیکس دوست هیونجینم...
+خب؟؟
•حکم هیونجین اومده...
+دقم دادی بگو دیگه!
•هیونجین... پس فردا... اعدام میشه...
انگار سطل آب سرد ریختن رو سرم و قلبم درد گرفت و چشمام پر اشک شد...
+چ.. چی؟ اعدام؟
•آره...
گوشیو قطع کردم و رفتم تو اتاق و فقط گریه میکردم...
فردا صبح شد و من روی تختم از گریه ولو شده بودم
یهو اونی اومد و تند تند صدام میزد...
=ا.ت ا.تتتتت
+چیههههه
=یکی اومده ببینتتت
+حوصله ندارم... بگو بعدا بیاد...
=پوزخند) مطمئنی؟ باشه. بهش میگم که نمیخوای ببینیش
+داری باهام... شوخی میکنی؟
=نه! جدیم! شاهزاده رویاهات دم دره! ولی... نمیخوای ببینیش میرم بهش بگم بره
+اونی! گوه نخور واییییییی
سریع رفتم دم در... واقعا اونه؟ اگر ببینمش قراره بهش... چی بگم؟؟؟
درو باز کردم و واقعا خودش بود...
+ه..هیون...
سریع رفتم بغلشو گریه میکردم...
_جانم... جانم کوچولوی من...(نوازش موهای ا.ت
+داشتم دق میکردم... دیشب... واسم کابوس بود... واقعا فکر میکردم از دست بدمت و دیگه نبینمت...
_ببخشید... ببخشید که مراقب نبودم... ببخشید کوچولوم...
+هیون...(هق هق
رفتیم تو خونه و همچنان تو بغلش بودم...
_واقعا متاسفم کوچولوی من...
+فقط میخوام بغلت کنم...
_واقعا نمیدونم چی بگم...
+چجوری... آزاد شدی؟
_تعهد دادم به جز افراد جنایتکار کسیو نخورم...
+یعنی آزادی؟(اشک
_اوهوم... کوچولوم... فکر کردی به این راحتی ترکت میکنم؟
+دلم برات تنگ شده بود(هق هق بلند
_ولی ما یه روز هم از هم جدا نبودیم...
+ببخشید... مجبور شدی بخاطر من آدم بکشی...
_عذر خواهی نکن... خیلی وقت بود تو فکر بودم!
*هیونجین ویو*
واقعا تحمل گریه هاشو نداشتم و قلبم درد میگرفت... من واقعا دوسش داشتم و نمیتونستم گریه شو بیشتر از این ببینم...
نتونستم تحمل کنم و صورتشو گرفتم و محکم بوسیدمش...
*ا.ت ویو*
با لبای پفی و گرمش داشت منو میبوسید و نمیخواستم این لحظه تموم شه... شروع کردم به همکاری کردن و سرعت بوسه رو بالا بردن... انقدر ادامه دادیم که رفتیم رو تخت و...
پایان پارت ۱۳🫓
۵.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.