"فیک عشق ناخواسته"
"فیک عشق ناخواسته"
پارت29
موهامو با دستم مرتب کردم و گردنبندی که همیشه تو گردنم مینداختم رو انداختم. همیشه این گردنبند همراهم بود. دلیلشم نمیدونستم مامانم همیشه میگفت بندازمش دور ولی دلم نمیومد بندازمش دور. خب دیگه بسه الان دیر میشه. از اتاقم اومدم بیرون. و به سمت اتاق یونا حرکت کردم.میخواستم ازش لوازم آرایش بگیرم آخه همیشه چهرش خیلی قشنگو آرایش کرده البته ارایش زیاد نمی کنه. دوست داشتم وقتی میرم اونجا چهرم خوب باشه. رسیدم دم اتاقش در زدم که سریع درو باز کرد.
یونا: تو اینجا چی کار میکنی مگه نمیخواستی بری؟
ا/ت: راستش میخواستم بگم میتونم از لوازم آرایشت استفاده کنم؟
یونا: آره بیا داخل.
رفتم تو اتاقش. اتاق قشنگی داشت یه میز لوازم آرایش سفید داشت. باهم رفتیم سمت میزش. روی میزش یه آینه بود. جلوی آینه سمت چپ و راست عطر بود. هردو طرف یدونه عطر بود.
نشستم رو صندلی پشت میز. یه کشویه بزرگ داشت.
ا/ت: میتونم بازش کنم؟
یونا: آره.
کشورو باز کردم.....
پارت29
موهامو با دستم مرتب کردم و گردنبندی که همیشه تو گردنم مینداختم رو انداختم. همیشه این گردنبند همراهم بود. دلیلشم نمیدونستم مامانم همیشه میگفت بندازمش دور ولی دلم نمیومد بندازمش دور. خب دیگه بسه الان دیر میشه. از اتاقم اومدم بیرون. و به سمت اتاق یونا حرکت کردم.میخواستم ازش لوازم آرایش بگیرم آخه همیشه چهرش خیلی قشنگو آرایش کرده البته ارایش زیاد نمی کنه. دوست داشتم وقتی میرم اونجا چهرم خوب باشه. رسیدم دم اتاقش در زدم که سریع درو باز کرد.
یونا: تو اینجا چی کار میکنی مگه نمیخواستی بری؟
ا/ت: راستش میخواستم بگم میتونم از لوازم آرایشت استفاده کنم؟
یونا: آره بیا داخل.
رفتم تو اتاقش. اتاق قشنگی داشت یه میز لوازم آرایش سفید داشت. باهم رفتیم سمت میزش. روی میزش یه آینه بود. جلوی آینه سمت چپ و راست عطر بود. هردو طرف یدونه عطر بود.
نشستم رو صندلی پشت میز. یه کشویه بزرگ داشت.
ا/ت: میتونم بازش کنم؟
یونا: آره.
کشورو باز کردم.....
۶.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.