"فیک عشق ناخواسته"
"فیک عشق ناخواسته"
پارت27
با حس اینکه یکی داره صدام میکنه چشامو باز کردم که دیدم یونا بالا سرمه.
یونا: چه عجب خرس ما خوابه زمستونیش بیدار شد.
ا/ت: چی؟ کی؟(خواب آلود)
یونا: هیچی. بدو بدو بلند شو لباس بپوش.
ا/ت: برای چی؟(خمیازه)
یونا: برای اینکه خانوادتو ببینی.
که ا/ت یهو عین جت بلند شد.
ا/ت: ساعت چنده؟
یونا: 10:۳٠.
ا/ت: چیییییی؟(داد)
یونا: اِاِاِ آروم باش.
ا/ت: خیلی دیر شده.
یونا هنوز وقت داری آماده بشی.
ا/ت: خب دیگه توهم بهتره بری.
موقعی که داشت این حرف میزد رفت سمت یونا اونو برش گردوند و از پشت اونو در آروم هل داد. یونا رو از اتاق بیرون کرد.
یونا: نه من...
حرف یونا با بستن در توسط ا/ت قطع شد.
_________________________________________
____
"ویو کوک"
بعد از اینکه ا/ت رفت.....
پارت27
با حس اینکه یکی داره صدام میکنه چشامو باز کردم که دیدم یونا بالا سرمه.
یونا: چه عجب خرس ما خوابه زمستونیش بیدار شد.
ا/ت: چی؟ کی؟(خواب آلود)
یونا: هیچی. بدو بدو بلند شو لباس بپوش.
ا/ت: برای چی؟(خمیازه)
یونا: برای اینکه خانوادتو ببینی.
که ا/ت یهو عین جت بلند شد.
ا/ت: ساعت چنده؟
یونا: 10:۳٠.
ا/ت: چیییییی؟(داد)
یونا: اِاِاِ آروم باش.
ا/ت: خیلی دیر شده.
یونا هنوز وقت داری آماده بشی.
ا/ت: خب دیگه توهم بهتره بری.
موقعی که داشت این حرف میزد رفت سمت یونا اونو برش گردوند و از پشت اونو در آروم هل داد. یونا رو از اتاق بیرون کرد.
یونا: نه من...
حرف یونا با بستن در توسط ا/ت قطع شد.
_________________________________________
____
"ویو کوک"
بعد از اینکه ا/ت رفت.....
۱۹.۳k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.