𝐏𝐚𝐫𝐭¹⁹
𝐏𝐚𝐫𝐭¹⁹
(ادمین : از اینجا به بعد قراره کمی اسمات شه)
چوی شی وون :
بهت گفتم بی خودی تلاش نکن منو از خودت دور کنی ، اینقدری عاشقتم که حاضرم برات هرکاری بکنم ، ولی تو متوجه ی عشق من نسبت به خودت نیستی .
میج جو :
زبونم بند اومده بود ، نمیدونستم باید چی بهش بگم ، لباس خوابی که پوشیده بود دکمه های بالاش باز بود عضله های تنش داشت منو به کشتن میداد ، موهاش نَم کمی داشت و صورت عصبانیش باعث شد که چشم رو از نگاهش بدزدم و صورتم رو ی وری کنم .
تو همون حالت بهش گفتم :
میشه از روم پا شی ، اینطوری نمیتونم راحت باهات حرف بزنم . اینو که گفتم حسابی عصبی شد و کیس مارک دردناکی رو گردنم گذاشت ، هنوزم از چهره اش عصبانیت میبارید، وقتی نگاهمو به نگاهش دوختم درون خودم متوجه شدم که منم عاشق شدم ، تو همون لحظه تو ذهنم مرور کردم که دلسوزی های چوی شی وون برای من خیلی بیشتر از چانگ هی بود ، وقتی به این مسائل فکر کردم دیدم عشقم نسبت به چوی شی وون داره بیشتر و بیشتر از قبل میشه .
به خودم اومدم و دستم رو دور گردنش حلقه کردمو اونو به صورتم نزدیک تر کردم .
چوی شی وون :
چی شد؟هوس زود گذره یا واقعا عاشقم شدی؟
مین جو:
فکر کنم هردوش (با لحن خجالتی)
چوی شی وون :
مطمئنی بعدا بخاطرش پشیمون نمیشی؟
مین جو :
اگه میخواستم پشیمون شم شروع نمیکردم.
بوسه آرومی روی لبش گذاشتم و ازش جدا شدم ، صورتم قرمز شده بود حسابی استرس گرفته بودم ، طبیعیم بود ، به هرحال تاحالا تو همچین شرایطی نبودم ، چند ثانیه به صورت سکسیش نگاه کردم که یهو شروع به بوسیدنم کرد . اینقدر محکم و عمیق میبوسید که دست و پام رو گم کرده بودم ، سعی کردم ازش جدا شم که گردنم رو گرفت رو بیشتر منو به خودش چسبوند
بعدم آروم دستش رو از پشت سرم برداشت و سراغ دکمه های لباسم رفت ، شروع کرد به بازکردن دکمه های لباسم ، با کارش ترسیدم و توی بوسیدن دیگه همراهیش نکردم که لبامو گاز گرفت و بهم فهموند همراهیش کنم ، اون لحظه با خودم فکر کردم آخه این چه غلطی بود که من کردم ولی خب کار از کار گذشته بود....
#رمان#عاشقانه#رازآلود
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/2HGOO54V5D/
(ادمین : از اینجا به بعد قراره کمی اسمات شه)
چوی شی وون :
بهت گفتم بی خودی تلاش نکن منو از خودت دور کنی ، اینقدری عاشقتم که حاضرم برات هرکاری بکنم ، ولی تو متوجه ی عشق من نسبت به خودت نیستی .
میج جو :
زبونم بند اومده بود ، نمیدونستم باید چی بهش بگم ، لباس خوابی که پوشیده بود دکمه های بالاش باز بود عضله های تنش داشت منو به کشتن میداد ، موهاش نَم کمی داشت و صورت عصبانیش باعث شد که چشم رو از نگاهش بدزدم و صورتم رو ی وری کنم .
تو همون حالت بهش گفتم :
میشه از روم پا شی ، اینطوری نمیتونم راحت باهات حرف بزنم . اینو که گفتم حسابی عصبی شد و کیس مارک دردناکی رو گردنم گذاشت ، هنوزم از چهره اش عصبانیت میبارید، وقتی نگاهمو به نگاهش دوختم درون خودم متوجه شدم که منم عاشق شدم ، تو همون لحظه تو ذهنم مرور کردم که دلسوزی های چوی شی وون برای من خیلی بیشتر از چانگ هی بود ، وقتی به این مسائل فکر کردم دیدم عشقم نسبت به چوی شی وون داره بیشتر و بیشتر از قبل میشه .
به خودم اومدم و دستم رو دور گردنش حلقه کردمو اونو به صورتم نزدیک تر کردم .
چوی شی وون :
چی شد؟هوس زود گذره یا واقعا عاشقم شدی؟
مین جو:
فکر کنم هردوش (با لحن خجالتی)
چوی شی وون :
مطمئنی بعدا بخاطرش پشیمون نمیشی؟
مین جو :
اگه میخواستم پشیمون شم شروع نمیکردم.
بوسه آرومی روی لبش گذاشتم و ازش جدا شدم ، صورتم قرمز شده بود حسابی استرس گرفته بودم ، طبیعیم بود ، به هرحال تاحالا تو همچین شرایطی نبودم ، چند ثانیه به صورت سکسیش نگاه کردم که یهو شروع به بوسیدنم کرد . اینقدر محکم و عمیق میبوسید که دست و پام رو گم کرده بودم ، سعی کردم ازش جدا شم که گردنم رو گرفت رو بیشتر منو به خودش چسبوند
بعدم آروم دستش رو از پشت سرم برداشت و سراغ دکمه های لباسم رفت ، شروع کرد به بازکردن دکمه های لباسم ، با کارش ترسیدم و توی بوسیدن دیگه همراهیش نکردم که لبامو گاز گرفت و بهم فهموند همراهیش کنم ، اون لحظه با خودم فکر کردم آخه این چه غلطی بود که من کردم ولی خب کار از کار گذشته بود....
#رمان#عاشقانه#رازآلود
پارت قبلی👇🏻
https://wisgoon.com/p/2HGOO54V5D/
۳.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.