پارت۱
پارت۱
ارامشی براس حس تو
ویو ا.ت
هایی من ا.ت هستم۲۴سالمه و بلاخره تونستم تو رشته و دانشگاهی که میخوام قبول شدم فردا باید برم به دانشگاه(علامت ا.ت ـ )(علامت مامان ا.ت *) من یه برادر بزرگتر دارم و یه خواهر کوچولو ۵ساله من تازه به هتل رسیدم و وسایلامو برا فردا اماده کردم اخه من از بوسان اومدم سيول تا درس بخونم .روی تخت ولو بودمو تو گوشیم میچرخیدم که مامانم زنگ زد ٬ جواب دادم:
*ا.ت سلام حالت خوبه؟رسیدی؟؟
ـ سلام اره مامان خوبم رسیدم نگران نباش
*باشه خوب غذا بخورو واستراحت کن باشه
-مامان باشه فقط بزار استراحت کنم
*باشه دخترم خوب بخوابی برو بخواب خدافظ
-خدافظ
گوشیو خاموش کردم غذا سفارش دادم و خوردم بعد دوباره همه چیزو چک کردم وگوشیمو تنظیم کردم تا صبح بیدار بشم بعد از اون رفتم رو تخت و خوابیدم
ویو جونگ کوک
سلام منجونگکوکم تو خانواده ی پولدار بزرگ شدم بابا مدیر یه دانشگاه بزرگ تو کره س دوتا شرکت و ۱ کارخونه هم داره من تو همون دانشگاه درس میخونم من۲۷ سالمه این چند وقته خانوادم رومخمن بهم میگن باید تو ازدواج کنی و برامون بعد خودت جانشین برا ارثای بیاری و این حرفاشون خیلی رو مخه حتی نمیخوام دیگه بهشون فکر کنم رفتم رو تختم و ساعت و تنظیم کردم که صبح برم اون دانشگاه کوفتی دراز کشیدم رو تخت و کم کم خوابم برد
ارامشی براس حس تو
ویو ا.ت
هایی من ا.ت هستم۲۴سالمه و بلاخره تونستم تو رشته و دانشگاهی که میخوام قبول شدم فردا باید برم به دانشگاه(علامت ا.ت ـ )(علامت مامان ا.ت *) من یه برادر بزرگتر دارم و یه خواهر کوچولو ۵ساله من تازه به هتل رسیدم و وسایلامو برا فردا اماده کردم اخه من از بوسان اومدم سيول تا درس بخونم .روی تخت ولو بودمو تو گوشیم میچرخیدم که مامانم زنگ زد ٬ جواب دادم:
*ا.ت سلام حالت خوبه؟رسیدی؟؟
ـ سلام اره مامان خوبم رسیدم نگران نباش
*باشه خوب غذا بخورو واستراحت کن باشه
-مامان باشه فقط بزار استراحت کنم
*باشه دخترم خوب بخوابی برو بخواب خدافظ
-خدافظ
گوشیو خاموش کردم غذا سفارش دادم و خوردم بعد دوباره همه چیزو چک کردم وگوشیمو تنظیم کردم تا صبح بیدار بشم بعد از اون رفتم رو تخت و خوابیدم
ویو جونگ کوک
سلام منجونگکوکم تو خانواده ی پولدار بزرگ شدم بابا مدیر یه دانشگاه بزرگ تو کره س دوتا شرکت و ۱ کارخونه هم داره من تو همون دانشگاه درس میخونم من۲۷ سالمه این چند وقته خانوادم رومخمن بهم میگن باید تو ازدواج کنی و برامون بعد خودت جانشین برا ارثای بیاری و این حرفاشون خیلی رو مخه حتی نمیخوام دیگه بهشون فکر کنم رفتم رو تختم و ساعت و تنظیم کردم که صبح برم اون دانشگاه کوفتی دراز کشیدم رو تخت و کم کم خوابم برد
۵.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.