فصل ۲‌ شروع

های من همون ا.تم
تقریبا ۶ ماه از ازدواجم با کوک میگزره و باهم خیلی خوبیم من هم الان دیگه جزو مافیاهام و باند خودمو دارم کوک بعضی موقع ها تا دیروقت کار میکنه و بعضی موقع ها هم زود میاد پیشم
و باید ازش اجازه بگیرم برم بیرون
________________________________
با صدای پارس بم از خواب بیدار شدم و رفتم دستشویی کارامو کردم و رفتم پایین
+چی شده مامانی هوممم؟
دیدم ظرف غذاش خالیه از توی کابینت غذاشو برداشتم و ریختم توی ظرفش و رفتم روی مبل نشستم
حوصله ام سر رفته اوففف تصمیم گرفتم برم بیرون زنگ زدم به کوک
+الو کوکییی؟
_جانم خوشگلم
+من میخوام با بم بروم بیرون
_اما....باشه از فروشگاه برام شیرموز بگیر
+اوکی
_باش خوشگلم مواظب خودت باش
+بای
قطع کردمو رفتم بالا آماده شدم و قلاده بم رو بستم باهم پیاده رفتیم پارک و بعد چند مین رفتیم فروشگاه ۱۴ تا شیرموز و نوشیدنی گرفتم
و سمتخونه رفتم
وقتی رسیدم
وارد خونه شدم و رفتم توی اشپزخونه
دیدگاه ها (۱۴)

وارد خونه شدم و رفتم توی اشپزخونه و غذا درست کردم•مرغ سوخاری...

از داخل کند به کوک حوله دادم و خودمم روی حوله رو پیچیدم دور ...

وارد سالن شدم ب.ت:خوش اومدی دختر خوشگلم+مرسیم.ت:خوش اومدیهمد...

ساعت ده و نیمه کم کم باید بریم فرودگاه+عشقم_........+کوکیی_....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط