Part5فیک کوک
#پارت۵
جونگ کوک:جدا؟؟؟؟!!!خب حالا بیا این سرم رو از دستم در بیار یالا!!!!
ا.ت(باخودش)پسره ی بی ادب.....
جونگ کوک:چی؟؟؟؟
ا.ت:هیچی،یه لحظه تکون نخور تا درش بیارم(و سرم رو از دستش کشید بیرون)
جونگ کوک:حالا باید برم
ا.ت:همینطوری؟؟؟؟(زیر لب:چقد بی ادبه این جونش رو نجات دادم بعد بلد نیس یه تشکر خشک و خالی بکنه).
جونگ کوک:چیه باز داری با خودت حرف میزنی؟؟؟
ا.ت:نه فقط اینطوری میخوای بری؟؟قبلش حداقل یه صبحانه بخور
جونگ کوک:باشه خوبه
ا.ت :الان آمادش میکنم
(رفتم آشپز خونه و کاپوچینو با پنکیک آماده کردم و صداش کردم)
ا.ت:راستی اونا چرا دنبالت بودن؟؟؟
کوک:اونا قاتلن،مادرمو کشتن و حالا برای اینکه برملا نشه میخوان منم بکشن ،چون ازشون مدرک دارم،راستی اون پالتوم کجاست؟؟؟
ا.ت:خونی بود منم انداختمش تو لباسشویی الانم رو طنابه داره خشک میشه.
کوک:چی ؟؟؟یه چیزی توشه که به خاطرش جونم رو به خطر انداختم؟؟الان داری میگی اونو شستی؟؟؟
ا.ت:منظورت اون گوشیه؟؟؟اگه اونه روی میز کنار تختمه!!!!
جونگ کوک:آخیش....خب مرسی واسه صبحانه خیلی خوشمزه بود.فقط تو دکتری چیزی هستی؟؟؟آخه آدم عادی نمیتونه اینقد خوب تیر رو از بدن کسی دربیاره و درمانش کنه.
ا.ت:خب من پرستارم و تو اولین بیمارم بودی که تنهایی عملش کردم
کوک:بیا تحویل بگیر .برات تجربه شدیم.به هر حال ممنون من دیگه میرم!!
_به سلامت فقط اسمت رو بهم نگفتی؟؟
کوک:(با خنده)میخوای اسم اولین بیمار شخصیت رو بدونی؟؟جونگ کوک...جئون جونگ کوک
(اینو گفت و از خونه ا.ت بیرون رفت)
جونگ کوک:جدا؟؟؟؟!!!خب حالا بیا این سرم رو از دستم در بیار یالا!!!!
ا.ت(باخودش)پسره ی بی ادب.....
جونگ کوک:چی؟؟؟؟
ا.ت:هیچی،یه لحظه تکون نخور تا درش بیارم(و سرم رو از دستش کشید بیرون)
جونگ کوک:حالا باید برم
ا.ت:همینطوری؟؟؟؟(زیر لب:چقد بی ادبه این جونش رو نجات دادم بعد بلد نیس یه تشکر خشک و خالی بکنه).
جونگ کوک:چیه باز داری با خودت حرف میزنی؟؟؟
ا.ت:نه فقط اینطوری میخوای بری؟؟قبلش حداقل یه صبحانه بخور
جونگ کوک:باشه خوبه
ا.ت :الان آمادش میکنم
(رفتم آشپز خونه و کاپوچینو با پنکیک آماده کردم و صداش کردم)
ا.ت:راستی اونا چرا دنبالت بودن؟؟؟
کوک:اونا قاتلن،مادرمو کشتن و حالا برای اینکه برملا نشه میخوان منم بکشن ،چون ازشون مدرک دارم،راستی اون پالتوم کجاست؟؟؟
ا.ت:خونی بود منم انداختمش تو لباسشویی الانم رو طنابه داره خشک میشه.
کوک:چی ؟؟؟یه چیزی توشه که به خاطرش جونم رو به خطر انداختم؟؟الان داری میگی اونو شستی؟؟؟
ا.ت:منظورت اون گوشیه؟؟؟اگه اونه روی میز کنار تختمه!!!!
جونگ کوک:آخیش....خب مرسی واسه صبحانه خیلی خوشمزه بود.فقط تو دکتری چیزی هستی؟؟؟آخه آدم عادی نمیتونه اینقد خوب تیر رو از بدن کسی دربیاره و درمانش کنه.
ا.ت:خب من پرستارم و تو اولین بیمارم بودی که تنهایی عملش کردم
کوک:بیا تحویل بگیر .برات تجربه شدیم.به هر حال ممنون من دیگه میرم!!
_به سلامت فقط اسمت رو بهم نگفتی؟؟
کوک:(با خنده)میخوای اسم اولین بیمار شخصیت رو بدونی؟؟جونگ کوک...جئون جونگ کوک
(اینو گفت و از خونه ا.ت بیرون رفت)
۱.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.