Part7فیک کوک
#پارت۷
ویو ا.ت:امروز هم مثل صبحای دیگه آماده شدم تا برم سر کار .یه لباس ساده پوشیدم و فرق کنار باز کردم و سوار آسانسور شدم،وقتی از ساختمون بیرون رفتم یه ماشین لاکچری جلوم وایساد و در کمال تعجب جونک کوک ازش پیاده شد و یه دسته گل هم تو دستش بود!!!!
ا.ت:تو....تو اینجا چه کار میکنی؟؟؟
جونگ کوک:اول از همه سلام!!!دوم اینکه بیا این گل ها رو بگیر.
ا.ت:س...سلام ،ممنون ولی مناسبتش؟؟
کوک:یه هدیه تشکره واسه تو
ا.ت:واقعا یعنی مطمئن باشم که دیگه خوب شدی؟؟؟
کوک:آره الان کاملا خوبم و اینو بهت مدیونم.خب من اسممو بهت گفتم ولی تو اسمتو بهم نگفتی!!!میخوام اسم فرشته ی نجاتمو بدونم
ا.ت:اوووو...واقعا خوشحالم...اسمم؟؟اسم من کیم ا.ت ست
جونگ کوک:خوشبختم خانم ا.ت
_منم همینطور
جونگ کوک:خب حالا کجا داری میری؟؟؟
ا.ت:دارم میرم سرکار
جونگ کوک:پس سوار شو من میرسونمت
ا.ت:ولی اول باید این گلا رو بذارم تو خونه
کوک:خب برو من اینجا منتظرت میمونم
ا.ت:جدی؟؟؟وایسا الان میام
ویو کوک:(از ته دلم خوشحال بودم که دسته گلم رو قبول کرده و باهام میاد تا برسونمش ولی انگار بیشتر از حد معمول دوسش دارم....)
(تو این فکرا بود که ا.ت رسید)
ا.ت:خب من اومدم
کوک:خب پس بیا بالا
ویو کلی(راننده شخصیش در رو باز کرد و دوتایی سوار ماشین شدن و ا.ت آدرس داد و کوک اونو رسوند)
ا.ت:خب...همینجاس
جونگ کوک:پس رسیدیم حالا میتونی بری
ا.ت:ممنون^_^
جونگ کوک :خدانگهدار
_بای!!!
ویو ا.ت:امروز هم مثل صبحای دیگه آماده شدم تا برم سر کار .یه لباس ساده پوشیدم و فرق کنار باز کردم و سوار آسانسور شدم،وقتی از ساختمون بیرون رفتم یه ماشین لاکچری جلوم وایساد و در کمال تعجب جونک کوک ازش پیاده شد و یه دسته گل هم تو دستش بود!!!!
ا.ت:تو....تو اینجا چه کار میکنی؟؟؟
جونگ کوک:اول از همه سلام!!!دوم اینکه بیا این گل ها رو بگیر.
ا.ت:س...سلام ،ممنون ولی مناسبتش؟؟
کوک:یه هدیه تشکره واسه تو
ا.ت:واقعا یعنی مطمئن باشم که دیگه خوب شدی؟؟؟
کوک:آره الان کاملا خوبم و اینو بهت مدیونم.خب من اسممو بهت گفتم ولی تو اسمتو بهم نگفتی!!!میخوام اسم فرشته ی نجاتمو بدونم
ا.ت:اوووو...واقعا خوشحالم...اسمم؟؟اسم من کیم ا.ت ست
جونگ کوک:خوشبختم خانم ا.ت
_منم همینطور
جونگ کوک:خب حالا کجا داری میری؟؟؟
ا.ت:دارم میرم سرکار
جونگ کوک:پس سوار شو من میرسونمت
ا.ت:ولی اول باید این گلا رو بذارم تو خونه
کوک:خب برو من اینجا منتظرت میمونم
ا.ت:جدی؟؟؟وایسا الان میام
ویو کوک:(از ته دلم خوشحال بودم که دسته گلم رو قبول کرده و باهام میاد تا برسونمش ولی انگار بیشتر از حد معمول دوسش دارم....)
(تو این فکرا بود که ا.ت رسید)
ا.ت:خب من اومدم
کوک:خب پس بیا بالا
ویو کلی(راننده شخصیش در رو باز کرد و دوتایی سوار ماشین شدن و ا.ت آدرس داد و کوک اونو رسوند)
ا.ت:خب...همینجاس
جونگ کوک:پس رسیدیم حالا میتونی بری
ا.ت:ممنون^_^
جونگ کوک :خدانگهدار
_بای!!!
۱.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.