ات من زندگی تو رو خراب نکردم من حتی نمیدونستم وجود دا
ات: من زندگی تو رو خراب نکردم... من حتی نمیدونستم وجود داری...
اد: ولی من میدونستم. هر روز. هر لحظه. داشتم از دور نگاهت میکردم... روی صحنه، توی مصاحبهها، کنار اعضای BTS.
ات: این عادلانه نیست... تو داری انتقام چیزی رو میگیری که من نقشی توش نداشتم.
اد: زندگی عادلانه نیست ات. برای تو همهچیز آسون بود، ولی من... من حتی نمیدونستم زندگی چطوره...یه زندگی خوب
ات:(با صدای لرزون) تمومش کن
اد: دیگه نمیخوام فقط یه سایه باشم. منم میخوام بدرخشم. و حالا... تو باید محو شی.
(اد به سمتم خم شد. صورتش حالا کاملاً واضح بود. مثل نگاه کردن به آینهای تاریک بود... یه نسخهی دیگه از خودم، ولی با یه غم عمیق توی چشماش.)
اد: تو اینجا میمونی، جایی که هیچکس پیدات نکنه. منم همونجایی میرم که تو بودی...
ات: ....نکن...بقیه میفهمن.
اد: (لبخند زد) اون دفترچه خاطراتت... همونی که توش همه چیو نوشته بودی... خوندمش. حالا همه چیو دربارهت میدونم. حتی بیشتر از خودت.
(در اتاق دوباره بسته شد. صدای پاهاش که دور میشد تو گوشم پیچید. من مونده بودم و بندهایی که دستامو میفشردن... و قلبی که تو سکوت میلرزید.)
اد: ولی من میدونستم. هر روز. هر لحظه. داشتم از دور نگاهت میکردم... روی صحنه، توی مصاحبهها، کنار اعضای BTS.
ات: این عادلانه نیست... تو داری انتقام چیزی رو میگیری که من نقشی توش نداشتم.
اد: زندگی عادلانه نیست ات. برای تو همهچیز آسون بود، ولی من... من حتی نمیدونستم زندگی چطوره...یه زندگی خوب
ات:(با صدای لرزون) تمومش کن
اد: دیگه نمیخوام فقط یه سایه باشم. منم میخوام بدرخشم. و حالا... تو باید محو شی.
(اد به سمتم خم شد. صورتش حالا کاملاً واضح بود. مثل نگاه کردن به آینهای تاریک بود... یه نسخهی دیگه از خودم، ولی با یه غم عمیق توی چشماش.)
اد: تو اینجا میمونی، جایی که هیچکس پیدات نکنه. منم همونجایی میرم که تو بودی...
ات: ....نکن...بقیه میفهمن.
اد: (لبخند زد) اون دفترچه خاطراتت... همونی که توش همه چیو نوشته بودی... خوندمش. حالا همه چیو دربارهت میدونم. حتی بیشتر از خودت.
(در اتاق دوباره بسته شد. صدای پاهاش که دور میشد تو گوشم پیچید. من مونده بودم و بندهایی که دستامو میفشردن... و قلبی که تو سکوت میلرزید.)
- ۵.۲k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط