پارت شثت و چهار
پارت شثت و چهار
رمان دیدن دوباره ی تو
خــــدایاااا درستت میبینم دیگه.....
این گوشیع منه ....
ستاره _ جیـــــــغ...... واییییی عسللللل عاشقتمممم واییی دمت گرمممم ... چه شکلی عشقمو از مامانم گرفتی ....
عسل _ دیگه دیگهــ..... ما اینیم.....
لپ عسل رو یه ماچ کردم و گوشیم رو گرفتم ....
و هی قربون صدقش میرفتم......
عسل _ وایییی ستارههههه کشتییی منووو یه دقه اون گوشیه بی صاحابت رو بزار زمین گوش کن ببین من چی می گم ...
ستاره _ اعهه عسلل... بیخیال درس شو بیا نگاه کن گوشیه خوشگلم برگشته پیشم الاهی مت قربون گوشیه خوشگلم برم...
عسل _ ستاااارعهههههه .... بس میکنی یا بیام کتکت بزنم اون گوشیتوووو بزاررر زمینننن......
با دادی که عسل زد اب دهنم رو قورت دادم و گوشیم رو گذاشتم رو میز... عسل هم یه نفس عمیق کشبد و بقیه ی درس رو توضیح داد.......
واییی خـــداا یعنی تو یه هفته انقدر اینا درس خوندن واییی خدا مردمم....
ستاره _ عسللل... بس کن دیگه الان پنج ساعته داریم درس میخونیم .....
عسل _ اوفففف... باش پاشیم یه استراحتی بکنیم....
نمیدونم چرا عسل این مدت حالش خوب نبود .....
اوفف اصلا به من چه ....
رفتیم پایین .... یکم آب پرتقال با کیک خوردیم ..... بعدش هم یه فیلم نگاه کردیم ....
ساعت دوازده شده بود ... عسل خواست بره که من و مامان به زور نگهش داشتیم بعد مامان هم زنگ زد به مامان عسل و گفت که عسل امشب اینجا میمونه مامانش هم بی چون و چرا قبول کرد......
رمان دیدن دوباره ی تو
خــــدایاااا درستت میبینم دیگه.....
این گوشیع منه ....
ستاره _ جیـــــــغ...... واییییی عسللللل عاشقتمممم واییی دمت گرمممم ... چه شکلی عشقمو از مامانم گرفتی ....
عسل _ دیگه دیگهــ..... ما اینیم.....
لپ عسل رو یه ماچ کردم و گوشیم رو گرفتم ....
و هی قربون صدقش میرفتم......
عسل _ وایییی ستارههههه کشتییی منووو یه دقه اون گوشیه بی صاحابت رو بزار زمین گوش کن ببین من چی می گم ...
ستاره _ اعهه عسلل... بیخیال درس شو بیا نگاه کن گوشیه خوشگلم برگشته پیشم الاهی مت قربون گوشیه خوشگلم برم...
عسل _ ستاااارعهههههه .... بس میکنی یا بیام کتکت بزنم اون گوشیتوووو بزاررر زمینننن......
با دادی که عسل زد اب دهنم رو قورت دادم و گوشیم رو گذاشتم رو میز... عسل هم یه نفس عمیق کشبد و بقیه ی درس رو توضیح داد.......
واییی خـــداا یعنی تو یه هفته انقدر اینا درس خوندن واییی خدا مردمم....
ستاره _ عسللل... بس کن دیگه الان پنج ساعته داریم درس میخونیم .....
عسل _ اوفففف... باش پاشیم یه استراحتی بکنیم....
نمیدونم چرا عسل این مدت حالش خوب نبود .....
اوفف اصلا به من چه ....
رفتیم پایین .... یکم آب پرتقال با کیک خوردیم ..... بعدش هم یه فیلم نگاه کردیم ....
ساعت دوازده شده بود ... عسل خواست بره که من و مامان به زور نگهش داشتیم بعد مامان هم زنگ زد به مامان عسل و گفت که عسل امشب اینجا میمونه مامانش هم بی چون و چرا قبول کرد......
۱۱.۰k
۱۶ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.