پارت شصت و سه
پارت شصت و سه
رمان دیدن دوباره ی تو
ستاره _ ماماننننن.... گوشیهه من کوووو.....
مامان _ دردد و گوشیمم... برداشتمشش تا سه روز هم نمیدم بهت ... دیشب تا صبح پای این گوشیه بودیی....
ستاره _ اعهه ماماننن ..... خو حوصلم سر میره ....
مامان _ درد و مامانن... پاشو برو درستو بخون یه هفتس نرفتی مدرسه پاشو یه زنگ بزن به عسل تا بیاد کمکت کنهه...
با عصبانیت رفتم تو اتاقم و تلفن رو برداشتم ....
عسل _ سلام خاله خوب هستین ... ستاره چطوره بهتره...؟؟؟..
ستاره _ درد و خاله ... پاشو بیا اینجا کارت دارم کتابای درسیت رو هم بیار ببینم تو این یه هفته چیا خوندینن بجنب فقط ....
عسل _ وااا تو چرا با گوشی خودت زنگ نزدی....
ستاره _ مامانم گرفته ازم.. چون تا دیشب با توعه چلغوز حرف میزدم ... تا پنج دقیقه ی دیگه اینجایی بجنب زود بیاا...
عسل _ باشه میام... خدافظ....
جواب خدافظیه عسل رو دادم و پریدم رو تختم.... کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.....
با لگد یه نفر از خواب پریدم....
ستاره _ هاننن.. هانن.. چی شدههه... چه خبرههههه....
عسل _ بیشعورر کثافتتتت... مگه تو به من نگفتی بیام اینجا بعدم خودت گرفتی خوابیدییی....
ستاره _ اها راست میگیااا یادم نبود... ولی عسل اصلا حالم خوب نیست مامانم عشقمو ازم جدا کرد....
عسل دست کرد تو جیبش و یه چیزی از تو در اورد که من چون چشمام نیمه باز بود ندیدم....
عسل _ عشقت اینه دیگه....
چشمام رو یکم مالش دادم تا اثر خواب از توش بره چشمام که قشنگ باز شد
رمان دیدن دوباره ی تو
ستاره _ ماماننننن.... گوشیهه من کوووو.....
مامان _ دردد و گوشیمم... برداشتمشش تا سه روز هم نمیدم بهت ... دیشب تا صبح پای این گوشیه بودیی....
ستاره _ اعهه ماماننن ..... خو حوصلم سر میره ....
مامان _ درد و مامانن... پاشو برو درستو بخون یه هفتس نرفتی مدرسه پاشو یه زنگ بزن به عسل تا بیاد کمکت کنهه...
با عصبانیت رفتم تو اتاقم و تلفن رو برداشتم ....
عسل _ سلام خاله خوب هستین ... ستاره چطوره بهتره...؟؟؟..
ستاره _ درد و خاله ... پاشو بیا اینجا کارت دارم کتابای درسیت رو هم بیار ببینم تو این یه هفته چیا خوندینن بجنب فقط ....
عسل _ وااا تو چرا با گوشی خودت زنگ نزدی....
ستاره _ مامانم گرفته ازم.. چون تا دیشب با توعه چلغوز حرف میزدم ... تا پنج دقیقه ی دیگه اینجایی بجنب زود بیاا...
عسل _ باشه میام... خدافظ....
جواب خدافظیه عسل رو دادم و پریدم رو تختم.... کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد.....
با لگد یه نفر از خواب پریدم....
ستاره _ هاننن.. هانن.. چی شدههه... چه خبرههههه....
عسل _ بیشعورر کثافتتتت... مگه تو به من نگفتی بیام اینجا بعدم خودت گرفتی خوابیدییی....
ستاره _ اها راست میگیااا یادم نبود... ولی عسل اصلا حالم خوب نیست مامانم عشقمو ازم جدا کرد....
عسل دست کرد تو جیبش و یه چیزی از تو در اورد که من چون چشمام نیمه باز بود ندیدم....
عسل _ عشقت اینه دیگه....
چشمام رو یکم مالش دادم تا اثر خواب از توش بره چشمام که قشنگ باز شد
۱۲.۱k
۱۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.