رفتیم و سوار تاکسی شدیم و به یه هتل خیلی خوشگل رفتیم مثل
رفتیم و سوار تاکسی شدیم و به یه هتل خیلی خوشگل رفتیم مثل قصر بود
از زبان تهیونگ :
وقتی وارد هتل شدیم چشماش برق خاصی زد معلوم بود ازینجا خوشش اومده
ات : رفتم دم گوش تهیونگ و گفتم[ ممنون بابت اینکه منو با خودت آوردی ]
تهیونگ : نه پس میزاشتم با جویون بری
ات: واقعا ممنونم
رفتیم و مدارک لازم دادیم و هتل رو برای ۲ ماه رزرو کردیم تا یه خونه بخریم و وسایل هم بخریم
از زبان راوی : رفتن توی اتاق ۳۰۰۷۵۰ و در حال اویزون کردن چند تا دونه لباسشون بودن
تهیونگ سرشو خاروند
تهیونگ: یزره من وسیله کم اوردم تو هم؟
ات: اره لباس زیرم یادم رفت
تهیونگ: اونو که میشه برعکس پوشید
ات: یا کثیففف
تهیونگ: الان ساعت ۱۰ و نیمه شبه فعلا باید با همین لباسا سر کنیم فردا میریم خرید
ات: باشه ولی یه پیکنیک دونفره کنار برج ایفل بهم بدهکاریا
تهیونگ : چشم چاگیا اگر لباس خریدن بیشتر از ۶ ساعت طول نکشید میریم
ات: افرین حالا بریم بخوابیم؟
تهیونگ: تخت دونفرس...
ات: من روی زمین میخوابم عادت دارم ( با عرق )
تهیونگ : دست ات رو گرفتم و انداختمش رو تخت
تهیونگ: بگیر بخواب بابا منم اینور تخت میخوابم کاری به کارت ندارم فقط خر و پف میکنی ؟
ات: نه
تهیونگ: لگد میزنی؟
ات: اره
تهیونگ : پس من برمیگردم کره
ات: نه سعی میکنم تا صبح خمیرت نکنم
تهیونگ: ممنون
رفتم و چراغ خواب روشن کردم و چراغای خونرو خاموش کردم
ات سمت دیوار خوابید و منم سمت زمین و از هم فاصله داشتیم ( قشنگ توضیح داره میده که دوستان منحرف نشن)
تهیونگ: غرق خواب بودم که یکی لگد زد تو دلم
از خواب پریدم وایی این کیه نصیب ما شدهه
پرش زمانی ساعت ۶ صبح :
از زبان تهیونگ : هر ۵ دقیقه یک بار با ادا های ات بیدار میشدم ایندفعه نمیدونم باز چی شده بود ولی داشت تو خواب گریه میکرد و سریع پرید بغلم کرد منم دلم براش سوخت سرشو بوسیدم و بغلش کردم خیلی کوچولو بود و تو بغلم گم میشد و همونجوری خوابیدم...
ادامه دارد...
از زبان تهیونگ :
وقتی وارد هتل شدیم چشماش برق خاصی زد معلوم بود ازینجا خوشش اومده
ات : رفتم دم گوش تهیونگ و گفتم[ ممنون بابت اینکه منو با خودت آوردی ]
تهیونگ : نه پس میزاشتم با جویون بری
ات: واقعا ممنونم
رفتیم و مدارک لازم دادیم و هتل رو برای ۲ ماه رزرو کردیم تا یه خونه بخریم و وسایل هم بخریم
از زبان راوی : رفتن توی اتاق ۳۰۰۷۵۰ و در حال اویزون کردن چند تا دونه لباسشون بودن
تهیونگ سرشو خاروند
تهیونگ: یزره من وسیله کم اوردم تو هم؟
ات: اره لباس زیرم یادم رفت
تهیونگ: اونو که میشه برعکس پوشید
ات: یا کثیففف
تهیونگ: الان ساعت ۱۰ و نیمه شبه فعلا باید با همین لباسا سر کنیم فردا میریم خرید
ات: باشه ولی یه پیکنیک دونفره کنار برج ایفل بهم بدهکاریا
تهیونگ : چشم چاگیا اگر لباس خریدن بیشتر از ۶ ساعت طول نکشید میریم
ات: افرین حالا بریم بخوابیم؟
تهیونگ: تخت دونفرس...
ات: من روی زمین میخوابم عادت دارم ( با عرق )
تهیونگ : دست ات رو گرفتم و انداختمش رو تخت
تهیونگ: بگیر بخواب بابا منم اینور تخت میخوابم کاری به کارت ندارم فقط خر و پف میکنی ؟
ات: نه
تهیونگ: لگد میزنی؟
ات: اره
تهیونگ : پس من برمیگردم کره
ات: نه سعی میکنم تا صبح خمیرت نکنم
تهیونگ: ممنون
رفتم و چراغ خواب روشن کردم و چراغای خونرو خاموش کردم
ات سمت دیوار خوابید و منم سمت زمین و از هم فاصله داشتیم ( قشنگ توضیح داره میده که دوستان منحرف نشن)
تهیونگ: غرق خواب بودم که یکی لگد زد تو دلم
از خواب پریدم وایی این کیه نصیب ما شدهه
پرش زمانی ساعت ۶ صبح :
از زبان تهیونگ : هر ۵ دقیقه یک بار با ادا های ات بیدار میشدم ایندفعه نمیدونم باز چی شده بود ولی داشت تو خواب گریه میکرد و سریع پرید بغلم کرد منم دلم براش سوخت سرشو بوسیدم و بغلش کردم خیلی کوچولو بود و تو بغلم گم میشد و همونجوری خوابیدم...
ادامه دارد...
۵.۳k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.