☆ her eyes ☆
☆ her eyes ☆
Part 2
لینو : اوه ب...ببخشید کیف پولتون افتاد .
*داشتم میرفتم قهوه بخرم که به یک خانمی
خوردم اون خیلی خوشگل بود از زیباییش زبونم بند اومده بود...به خودم اومدم و دوباره جدی شدم
جنی : شرمنده حالتون خوبه ؟
لینو : من خوبم .
جنی : *این چش بود چرا انقدر عصبی بود ؟!!! ولش کن... رفتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم.
*ویو لینو :
شماره پلاک ماشینش رو حفظ کردم خودمم نمیدونم چرا.... ( 😑 چرااا خب حفظش کردی هاااا ؟ بیکاری مگه ؟ )
*ویو جنی :
نزدیک خونه بودم که یهو یادم افتاد باید برم دنبال ا.ت سریع دور زدم و رفت در دانشگاه .
جنی : هی ا.ت...
ا.ت : سلام .
جنی : سلام...امروز دانشگاه چطور بود ؟
ا.ت : خوب بود البته اگه کلاس اول صبح رو فاکتور بگیریم .
جنی : چرا مگه چیشد ؟
ا.ت : فلیکس رو یادته که بهت گفتم...امروز اومد نشست پیشم کلاس اول رو .
جنی : باهاش قرار بزار خب پسر خوبیه دوستت داره اگه دوستت نداشت مثل اون ۱۴ تا قبلی بعد یک هفته بیخیال میشد .
*ا.ت چپ چپ نگاه میکنه .
جنی : اینجوری نگاهم نکن ......
* از ماشین پیاده شدیم و وارد خونه شدیم .
هانا : عزیزم اومدید بیاید ناهار بخورید .
جنی : باشه.
*هانا واقعا زن خوبیه اون موقع که مادرم مارو ترک کرد هانا بعد از یکسال همسر پدرمون شد اون به جای مادرمون بود و برای ما مادری کرد .
ا.ت : باشه الان میایم .
* من هانا رو از ته دلم دوست دارم اون مارو بزرگ کرده و من اون رو مادر واقعی خودم میدونم.
پدر جنی و ا.ت : سلام دختراااای قشنگم . خب یه خبر خوب دارم براتون همونطور که میدونید فردا تعطیلات شروع میشه و تا اخر هفته تعطیله منم برای همین یه سفر تدارک دیدم.....
*ویو جنی : بعد از تموم شدن حرفای پدرمون بلند شدیم تا وسایلمون رو جمع کنیم....
ببخشید این پارت واقعا بد شده ولی پارت بعد جبران میکنم .
Part 2
لینو : اوه ب...ببخشید کیف پولتون افتاد .
*داشتم میرفتم قهوه بخرم که به یک خانمی
خوردم اون خیلی خوشگل بود از زیباییش زبونم بند اومده بود...به خودم اومدم و دوباره جدی شدم
جنی : شرمنده حالتون خوبه ؟
لینو : من خوبم .
جنی : *این چش بود چرا انقدر عصبی بود ؟!!! ولش کن... رفتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم.
*ویو لینو :
شماره پلاک ماشینش رو حفظ کردم خودمم نمیدونم چرا.... ( 😑 چرااا خب حفظش کردی هاااا ؟ بیکاری مگه ؟ )
*ویو جنی :
نزدیک خونه بودم که یهو یادم افتاد باید برم دنبال ا.ت سریع دور زدم و رفت در دانشگاه .
جنی : هی ا.ت...
ا.ت : سلام .
جنی : سلام...امروز دانشگاه چطور بود ؟
ا.ت : خوب بود البته اگه کلاس اول صبح رو فاکتور بگیریم .
جنی : چرا مگه چیشد ؟
ا.ت : فلیکس رو یادته که بهت گفتم...امروز اومد نشست پیشم کلاس اول رو .
جنی : باهاش قرار بزار خب پسر خوبیه دوستت داره اگه دوستت نداشت مثل اون ۱۴ تا قبلی بعد یک هفته بیخیال میشد .
*ا.ت چپ چپ نگاه میکنه .
جنی : اینجوری نگاهم نکن ......
* از ماشین پیاده شدیم و وارد خونه شدیم .
هانا : عزیزم اومدید بیاید ناهار بخورید .
جنی : باشه.
*هانا واقعا زن خوبیه اون موقع که مادرم مارو ترک کرد هانا بعد از یکسال همسر پدرمون شد اون به جای مادرمون بود و برای ما مادری کرد .
ا.ت : باشه الان میایم .
* من هانا رو از ته دلم دوست دارم اون مارو بزرگ کرده و من اون رو مادر واقعی خودم میدونم.
پدر جنی و ا.ت : سلام دختراااای قشنگم . خب یه خبر خوب دارم براتون همونطور که میدونید فردا تعطیلات شروع میشه و تا اخر هفته تعطیله منم برای همین یه سفر تدارک دیدم.....
*ویو جنی : بعد از تموم شدن حرفای پدرمون بلند شدیم تا وسایلمون رو جمع کنیم....
ببخشید این پارت واقعا بد شده ولی پارت بعد جبران میکنم .
۱.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.