حکایت بندگی در راه احسان

#حکایت/ بندگی در راه احسان ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻏﻠﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:«ﺍﮔﺮ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﺪﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ.»
ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺁﻭﺭﺩ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ.
ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ:«ﺍﻯ ﺍﺑﻮﺫﺭ! ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ.»
ﺍﺑﻮﺫﺭ ﮔﻔﺖ:«ﺑﻠﻪ، ﺗﻮ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻡ.
چنان چه ﻋﻠﻰ(ع) ﻓﺮﻣﻮﺩ:ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ.»


#فردوس_برین
دیدگاه ها (۳)

قند پارسی/ "پر خوری" در #حکایت سعدی یکی از حکما پسر را نهی ه...

#حکایت/ بازرگان و خیانت در امانت بازرگانی انبار پر از آهنش ر...

#حکایت/ پادشاه و لباس چرکین فقیر روزی فقیری با لباس چرکین به...

#ترفندهای_خانه_داری لکه گیری #پنجره‌ها☄ از محلول جوش شیرین و...

‍آقای آخوند قلابی وقتی شما آیات روشن قرآن رو صریحاً تکذیب می...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﻛﻪ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺍﺳﺖ،ﺷﻴﻄﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط