اکسهمافیا
#اکسه_مافیا
پارت ۱۴
ویو کوک
امروز قراره بلخره عملیات رو انجام بدیم
ساعت سه صبح شد یعنی تایم که باید حرکت کنم سمت پایگاه اماده شدم و در اتاق رو باز کردم در اتاق ا.ت باز بود عجیبه ا.ت همیشه در اتاقش رو میبست باید اروم برم وگرنه بیدار میشه اومدم در اتاق رو ببندم که یه باد خیلی شدید اومد و در اتاق محکم بسته شد او صدای خیلی بلندی ایجاد کرد وای ا.ت بیدار شد شانسو نگا
+ چیشد کوک این صدای چی بود
_بخواب باد بود درو بست
+وای خدا قبلم وایساد
_خدا نکنه برو برو بخواب
+ اوم واسا بینم کجا میری
_کار دارم برو بخواب
+ اوم شب بخیر(میخواستم بگم مراقب خودت باش ولی نگفتم)
سرش رو بو.سیدم و رفت تو اتاقش و منم رفتم امروز کار اون حرو.می رو یسره میکنم و میتونم به ا.تم همه چی رو بگم
ویو ا.ت
با یه صدای خیلی بلند از خواب پریدم وقتی رفتم دیدم کوک میگه باد درو بسته یهو چشمم یه لباساش افتاد کجا میخواد بره گفت کار داره نگفت میره کجا حتما میره پایگاه لحظه ای که داشت میرفت نمیدونم چرا میخواستم بگم مراقب خودت باش ولی نگفتم دلیل اینم نمیدونم که یهو سرمو بو.سید منم هول کردم سریع رفتم بخوابم که چشمم به ساعت خورد چی ساعت ۳ داره کجا میره ولش چند وقته شبا میره صبح قبل بیدار شدن یا موقع رفتن به دانشگاه میاد
و خوابیدم با صدای آلارم بیدار شدم و آماده شدم و رفتم دانشگاه تو فکر این بودم که چرا هنوز نیومده که با صدای میون به خودم اومدم
×ا.ت ا.ت ا.تتتتتتت
+ها ها بله چیشده
×کجای صد بار صدات کردم
+ ببخش تو فکر بودم جان
×کوک کجاست
+ نمیدونم دیشب ساعت ۳ رفت و نیومد
×پس فک کنم کوک دیشب به داداشم زنگ زد
+ منظورت چیه
×دیشب ساعت ۳ یکی به داداشم زنگید و داداشم گفت امروز نمیاد دانشگاه و رفت
+ چی وای خدا الان سکته میکنم بزار به داداشم زنگ بزنم
به داداشم زنگ زدم و جواب نداد ولی پیام داد "ا.ت حالم خوبه ولی کار دارم نمیتونم جواب بدم"
یعنی چی به میون که نشون دادم اونم گفت
×نمیدونم یعنی چیکار دارن
+ ولش بابا حتما یه عملیات یهویه مثل همیشه
×راست میگی راستی یوهان گفت داخل جا گرفته بریم تا استاد نیومده
با اینکه تا حالا هزار بار داداشم اینجوری رفته و عملیات یهوی داشته ولی نمیدونم چرا الان انقد استرس دارم
کل روز رو با استرس گذروندم بلخره کلاسام تموم شد و رفتم خونه که اونجا منتظرش باشم چندین ساعت بود منتظرش بودم که به خودم اومدم و دیدم شب شد واقعا داشتم دق میکردم که صدای در اومد دو باز شد و باچیزی که دیدم سکته کردم کوک با لباسا و سر صورت خونی....
بنظرتون چیشده یعنی پارت بعدی همه چی مشخص میشه
شرط =۹لایک❤️،۹کامنت🗨
پارت ۱۴
ویو کوک
امروز قراره بلخره عملیات رو انجام بدیم
ساعت سه صبح شد یعنی تایم که باید حرکت کنم سمت پایگاه اماده شدم و در اتاق رو باز کردم در اتاق ا.ت باز بود عجیبه ا.ت همیشه در اتاقش رو میبست باید اروم برم وگرنه بیدار میشه اومدم در اتاق رو ببندم که یه باد خیلی شدید اومد و در اتاق محکم بسته شد او صدای خیلی بلندی ایجاد کرد وای ا.ت بیدار شد شانسو نگا
+ چیشد کوک این صدای چی بود
_بخواب باد بود درو بست
+وای خدا قبلم وایساد
_خدا نکنه برو برو بخواب
+ اوم واسا بینم کجا میری
_کار دارم برو بخواب
+ اوم شب بخیر(میخواستم بگم مراقب خودت باش ولی نگفتم)
سرش رو بو.سیدم و رفت تو اتاقش و منم رفتم امروز کار اون حرو.می رو یسره میکنم و میتونم به ا.تم همه چی رو بگم
ویو ا.ت
با یه صدای خیلی بلند از خواب پریدم وقتی رفتم دیدم کوک میگه باد درو بسته یهو چشمم یه لباساش افتاد کجا میخواد بره گفت کار داره نگفت میره کجا حتما میره پایگاه لحظه ای که داشت میرفت نمیدونم چرا میخواستم بگم مراقب خودت باش ولی نگفتم دلیل اینم نمیدونم که یهو سرمو بو.سید منم هول کردم سریع رفتم بخوابم که چشمم به ساعت خورد چی ساعت ۳ داره کجا میره ولش چند وقته شبا میره صبح قبل بیدار شدن یا موقع رفتن به دانشگاه میاد
و خوابیدم با صدای آلارم بیدار شدم و آماده شدم و رفتم دانشگاه تو فکر این بودم که چرا هنوز نیومده که با صدای میون به خودم اومدم
×ا.ت ا.ت ا.تتتتتتت
+ها ها بله چیشده
×کجای صد بار صدات کردم
+ ببخش تو فکر بودم جان
×کوک کجاست
+ نمیدونم دیشب ساعت ۳ رفت و نیومد
×پس فک کنم کوک دیشب به داداشم زنگ زد
+ منظورت چیه
×دیشب ساعت ۳ یکی به داداشم زنگید و داداشم گفت امروز نمیاد دانشگاه و رفت
+ چی وای خدا الان سکته میکنم بزار به داداشم زنگ بزنم
به داداشم زنگ زدم و جواب نداد ولی پیام داد "ا.ت حالم خوبه ولی کار دارم نمیتونم جواب بدم"
یعنی چی به میون که نشون دادم اونم گفت
×نمیدونم یعنی چیکار دارن
+ ولش بابا حتما یه عملیات یهویه مثل همیشه
×راست میگی راستی یوهان گفت داخل جا گرفته بریم تا استاد نیومده
با اینکه تا حالا هزار بار داداشم اینجوری رفته و عملیات یهوی داشته ولی نمیدونم چرا الان انقد استرس دارم
کل روز رو با استرس گذروندم بلخره کلاسام تموم شد و رفتم خونه که اونجا منتظرش باشم چندین ساعت بود منتظرش بودم که به خودم اومدم و دیدم شب شد واقعا داشتم دق میکردم که صدای در اومد دو باز شد و باچیزی که دیدم سکته کردم کوک با لباسا و سر صورت خونی....
بنظرتون چیشده یعنی پارت بعدی همه چی مشخص میشه
شرط =۹لایک❤️،۹کامنت🗨
- ۳.۷k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط