پارت سوم
پارت سوم
ساعت ۳ بعدازظهر بود
ا/ت بیشتر از ده بار به یونگی زنگ زده بود اما هر سری جمله ی دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است رو می شنوید
دوستاش که از شب قبل خونش موندن شاهد این وضعیت بودن
+ا/ت شاید سرکاره
-آخه چرا گوشیشو خاموش کرده؟؟؟ اصن ولش کنین بیایین بریم لب دریا یه قدمی بزنیم شب بهش زنگ میزنم
ا/ت درو باز کرد و چشمش به جعبه ی صورتی و تزئینی افتاد
-این دیگه چیه؟
ا/ت جعبه رو باز کرد و با دستبند رنگی رنگی مواجه شد
-یعنی کی گذاشتش اینجا؟
×لابد یکی از خاطرخواهات آورده!
همه خندیدن
-ولی خوشگله!
ا/ت دستبند رو برداشت و اونو دستش کرد
.....
تازه به دریا رسیده بودن
روی ماسه های گرم قدم برمیداشتن و از گرمای خورشید لذت می بردن
×ا/ت...وقتی مین یونگی رو آوردی کافه چی می خوای بهش بگی؟
-معلومه دیگه میگم نمی خوامش و همه ی این کارام بازی بوده....من اصن در حدی نمیبینمش که بخوام براش ارزش قائل بشم!
÷بچه ها اون مین یونگی نیست؟؟؟
دختر به پسری با موهای قرمز که روی ماسه ها دراز کشیهد بود اشاره کرد
-چرا خودشه! من که فکر می کردم سرکاره!
ا/ت و دوستاش یونگی رو دوره کردن
-پس گوشیتو خاموش کردی که تو سکوت حموم آفتاب بگیری؟؟؟ می دونی که اصن....
ا/ت با دیدن چهره رنگ پریده ی یونگی و چشماش که از حدقه زده بودن بیرون و قرمز بودن حرف تو دهنش ماسید
ساعت ۳ بعدازظهر بود
ا/ت بیشتر از ده بار به یونگی زنگ زده بود اما هر سری جمله ی دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است رو می شنوید
دوستاش که از شب قبل خونش موندن شاهد این وضعیت بودن
+ا/ت شاید سرکاره
-آخه چرا گوشیشو خاموش کرده؟؟؟ اصن ولش کنین بیایین بریم لب دریا یه قدمی بزنیم شب بهش زنگ میزنم
ا/ت درو باز کرد و چشمش به جعبه ی صورتی و تزئینی افتاد
-این دیگه چیه؟
ا/ت جعبه رو باز کرد و با دستبند رنگی رنگی مواجه شد
-یعنی کی گذاشتش اینجا؟
×لابد یکی از خاطرخواهات آورده!
همه خندیدن
-ولی خوشگله!
ا/ت دستبند رو برداشت و اونو دستش کرد
.....
تازه به دریا رسیده بودن
روی ماسه های گرم قدم برمیداشتن و از گرمای خورشید لذت می بردن
×ا/ت...وقتی مین یونگی رو آوردی کافه چی می خوای بهش بگی؟
-معلومه دیگه میگم نمی خوامش و همه ی این کارام بازی بوده....من اصن در حدی نمیبینمش که بخوام براش ارزش قائل بشم!
÷بچه ها اون مین یونگی نیست؟؟؟
دختر به پسری با موهای قرمز که روی ماسه ها دراز کشیهد بود اشاره کرد
-چرا خودشه! من که فکر می کردم سرکاره!
ا/ت و دوستاش یونگی رو دوره کردن
-پس گوشیتو خاموش کردی که تو سکوت حموم آفتاب بگیری؟؟؟ می دونی که اصن....
ا/ت با دیدن چهره رنگ پریده ی یونگی و چشماش که از حدقه زده بودن بیرون و قرمز بودن حرف تو دهنش ماسید
۳۰.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.