در غلغله ی جمعی و

در غلغله ی جمعی و
«تنها» شده ای باز...

آنقدر که در
پیرهنت نیز غریبی...!
#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۱)

و مغز من هنوز لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را در دفت...

«چه حسی به او داشتم؟انگار وسط یک ظهر تابستان، یک عطر خوشبو ب...

یک روز از خواب بیدار می‌شوی نگاهی به تقویم می‌اندازی ، نگاهی...

در چارچوب پنجره ها شب شعله می کشد با دود گیسوان تو در باددر ...

لطفا انقدر هیت ندید آرمی استی یا بیلینک های تاکسیک میان هیت ...

درد نیز لذت است، نفرین نیز آفرین است، شب نیز خورشیدی است، دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط