پارت

پارت ۹
این قسمت: دیدار مجدد
از زبان شدو
که یهو دو تا مامور ما رو از هم جدا کردن و بردنمون بیرون پیش مفلیس.
مفلیس: به به ببین کی اینجاست یلدا. *از جلوی محفظه میره کنار و یلدا بیهوش داخل محفظه دیده می‌شه* نگرانش نباشید فقط یه مدت خوابیده تا روی بیماریش آزمایشات لازم انجام بشه.
شدو: آ...آزمایش؟ چه جور آزمایشی؟
مفلیس: بر خلاف تو من با آگاهی کامل کاری رو انجام میدم. اوه راستی درباره زنجیر ها اونا یه مدت تا آزمایشات تموم بشه می‌مونن. آخه دوست ندارم کسی مزاحم کارم بشه.
یلدا از داخل محفظه که بیهوش بود به سختی یکی از انگشتانش رو تکون میداد ولی برای اینکه بهتون امید واهی نده بهش محدود کننده وصل کردم.
از زبان یلدا
درسته که نمی تونم انگشتام رو تکون بدم ولی حداقل حرف ها شون رو می تونم بشنوم و خیالم از این بابت راحته.
(نکته: یلدا به خاطر شیشه و مایع درون محفظه واضح صداشون رو نمی شنوه و ممکنه حرف ها شون رو تکه تکه متوجه بشه.)
*صداهایی که یلدا از داخل محفظه شنید*
مفلیس: به به ببین یلدا. نگرانش نباشید.....تا روی بیماریش.....انجام بشه.
شدو: چه....آزمایشی؟
مفلیس: برخلاف تو......انجام میدم. ......راستی درباره.....تموم بشه می مونن. .......بیهوش بود.....تکون می داد....امید واهی.....وصل کردم.
*دو روز بعد*
از زبان آیرام
وارد آزمایشگاه شدم. شوهر خاله اجازه داد بود تا یلدا رو ببینم‌. خاله‌ام خیلی نگران یلدا است او دختر قوی است با این حال خب او یه مادره. نمی تونه نگران دخترش نباشه که.
آیرام: دانشمندا گفتن اگه همکاری کنی تا ۵ روز دیگه آزمایشات تموم میشه و علاوه بر این که برمیگردی خونه سونیک و شدو هم آزادن که برن. حالا خوددانی من حرف هایی که لازم بود رو زدم‌.

ادامه دارد.....

یوهاها 😈😈😈😈😈 من سلطان کنجکاو کردن بقیه ام.
دیدگاه ها (۰)

این هم آیرام ۱۷ ساله استخارهای پشتش رو در نظر نگیرید.

چقدر از پیجم راضی هستین.

پارت هشتماین قسمت: بازگشت مفلیس از زبان شدوبالاخره خوابش برد...

رمان

چپتر ۱۳ _ جدایی در تاریکیراهروی فرعی آرکانیوم در نور اضطراری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط