* *عشق و نفرت * *
*_*عشق و نفرت *_*
پارت پنجم:
آدمکش:
دارن فرار می کنن بگیریدشون.
(وقتی فی آر و اون شخص داشتن فرار می کردن از کنار تانگ لیان رد شدن)
راوی:
به دو راهی رسیدن اون دوتا از سمت چپ رفتن ولی آدمکش ها از سمت راست و هم دیگه رو گم کردن.
فی آر:
تو واقعا یه آدم دیوونه ای هستی اول که منو لو دادی، بعدش هم بهم کمک کردی و نجاتم دادی البته کسی که منو نجات داد تو نبودی خودم کسی بودم که خودم رو نجات دادم.
راوی:
ناشناس زیر لب زمزمه کرد=دختره ی پرو به من میگی دیوونه! می دونی من چهارمین فرزند امپراطور قبیله ی جاودنه چنگ دوان، چنگ ژه هستم و هیچکس جرعت نداره به من (تو) بگه. اشکال نداره تو یه فانی هستی ولی مطمئن باش اگه از قبیله ی ما بودی جریمه ی سنگینی برات انتخاب می کردم.
چنگ ژه:
هه! با اون محارت فوق العاده ات! راستی تو چایخانه بای چین چیکار می کردی؟
فی آر:
داشتم چی کار می....... چی! تانگ لیان! وای نه سری بعدی نبینمت مگر نه فاتحه ات خوندس.
راوی :
فی آر سمت چایخانه دوید.
پارت پنجم:
آدمکش:
دارن فرار می کنن بگیریدشون.
(وقتی فی آر و اون شخص داشتن فرار می کردن از کنار تانگ لیان رد شدن)
راوی:
به دو راهی رسیدن اون دوتا از سمت چپ رفتن ولی آدمکش ها از سمت راست و هم دیگه رو گم کردن.
فی آر:
تو واقعا یه آدم دیوونه ای هستی اول که منو لو دادی، بعدش هم بهم کمک کردی و نجاتم دادی البته کسی که منو نجات داد تو نبودی خودم کسی بودم که خودم رو نجات دادم.
راوی:
ناشناس زیر لب زمزمه کرد=دختره ی پرو به من میگی دیوونه! می دونی من چهارمین فرزند امپراطور قبیله ی جاودنه چنگ دوان، چنگ ژه هستم و هیچکس جرعت نداره به من (تو) بگه. اشکال نداره تو یه فانی هستی ولی مطمئن باش اگه از قبیله ی ما بودی جریمه ی سنگینی برات انتخاب می کردم.
چنگ ژه:
هه! با اون محارت فوق العاده ات! راستی تو چایخانه بای چین چیکار می کردی؟
فی آر:
داشتم چی کار می....... چی! تانگ لیان! وای نه سری بعدی نبینمت مگر نه فاتحه ات خوندس.
راوی :
فی آر سمت چایخانه دوید.
۲.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.