ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود

۷۲۰
ترسم که اشک در غم ما پرده‌در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام #صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن #لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این سرکشی که #کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود

#حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود...
دیدگاه ها (۴)

۷۲۱داستانم را به #مجنون گفتم و با خنده گفت : این همه #دیوانگ...

۷۲۲#مجنون که به دیوانه‌گری شهره‌ی شهر استدر دشت #جنون همسفر ...

۷۱۹شد ز غمت خانه سودا دلمدر طلبت رفت به هر جا دلمدر طلب زهره...

۷۱۸آنقدر دعا کردمتا #پرنده شدماما حالا که این همه راه رابه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط