پارت ۱ فصل ۲
فیک معلم سخت گیر
زمانی که یونا میخواست خود کشی کنه
ویو یونا
وقتی خواستم خودمو پرت کنم یکی منو گرفت
@چیکار میکنی
+ولم کن
@چرا میخوای خود کشی کنی
+چون به تو مربوط نیست دختر
@بیا بهم بگو دیگه
+اوکی
امروز عروسی یکی از دوستای دوست پسرم بود منم رفتم WC بعد که برگشتم دیدم داره بهم خیانت میکنند
@چه بد،راستی اسمت چیه من جیا هستم
+جیا خودتی منم یونا دوست دبستانت
@یونا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
همو بغل کردیم
@خوب حالا میخوای چی کار کنی
+نمیدونم شاید بخوام برم خارج از کشور
@من توی فرانسه خونه دارم میشه باهم اونجا زندگی کنیم
+وایییی ممنون جیا
@به مامان بابات هیچی نمیگی
+اگه بگم به نامجون میکن
@خوب اونا تو رو پیدا میکنند
+راست میگی نامی مافیاست
@چی تو با ی مافیا توی راب.طه ای
+آره ولی باید ی مرگ جعلی بسازیم
@من آدماشو دارم
ویو نامی
وقتی دختره اومد روی پام نشست و شروع کرد بو.سیدنم دیدم یونا تا منو دید رفت رفتم دنبالش اما نبود گفتم رفته خونشون رفتم خونشون که جون وون برادر یون درو باز کرد.
جون وون.سلام
_یونا این جاست
جون وون.نه با خواهرم چیکار کردی
_بزار بیام داخل میگم
همه اومدن نشستن منم همه چیو گفتم
پ/یونا. عوضی تو با دختر من چیکار کردی
_مقصر من نبودم اون دختره هر.زه بود
بعد یک ساعت زنگ در خورد ی مرد اومد
مرده.شما خانواده یونا هستید
همه . بله
مرده . خدا رحمتشون کنه ایشون چند ساعت پیش خودگشی کردن.
#فیک
زمانی که یونا میخواست خود کشی کنه
ویو یونا
وقتی خواستم خودمو پرت کنم یکی منو گرفت
@چیکار میکنی
+ولم کن
@چرا میخوای خود کشی کنی
+چون به تو مربوط نیست دختر
@بیا بهم بگو دیگه
+اوکی
امروز عروسی یکی از دوستای دوست پسرم بود منم رفتم WC بعد که برگشتم دیدم داره بهم خیانت میکنند
@چه بد،راستی اسمت چیه من جیا هستم
+جیا خودتی منم یونا دوست دبستانت
@یونا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
همو بغل کردیم
@خوب حالا میخوای چی کار کنی
+نمیدونم شاید بخوام برم خارج از کشور
@من توی فرانسه خونه دارم میشه باهم اونجا زندگی کنیم
+وایییی ممنون جیا
@به مامان بابات هیچی نمیگی
+اگه بگم به نامجون میکن
@خوب اونا تو رو پیدا میکنند
+راست میگی نامی مافیاست
@چی تو با ی مافیا توی راب.طه ای
+آره ولی باید ی مرگ جعلی بسازیم
@من آدماشو دارم
ویو نامی
وقتی دختره اومد روی پام نشست و شروع کرد بو.سیدنم دیدم یونا تا منو دید رفت رفتم دنبالش اما نبود گفتم رفته خونشون رفتم خونشون که جون وون برادر یون درو باز کرد.
جون وون.سلام
_یونا این جاست
جون وون.نه با خواهرم چیکار کردی
_بزار بیام داخل میگم
همه اومدن نشستن منم همه چیو گفتم
پ/یونا. عوضی تو با دختر من چیکار کردی
_مقصر من نبودم اون دختره هر.زه بود
بعد یک ساعت زنگ در خورد ی مرد اومد
مرده.شما خانواده یونا هستید
همه . بله
مرده . خدا رحمتشون کنه ایشون چند ساعت پیش خودگشی کردن.
#فیک
۱۱.۰k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.