Part ⁶⁴
Part ⁶⁴
عمر: عشقم
سوسن:جانم
عمر:بریم بخوابیم ؟
سوسن: آخه تو الان خوابت میبره؟
عمر:آروم باش ،یواش تر ، چیکار کنم خب ؟
سوسن:همون کاری که بقیه میکنن
عمر رفت سمت سوسن که ببوستش که گوشی سوسن زنگ میخوره
سوسن: اوفففف آخه الان چه وقت زنگ زدنه
عمر گوشی رو قطع میکنه
شب ازدواجه دیگه خودتون تصور کنید حوصله ندارم
سوسن: عشقم عشقممممم عشقمممممممم پاشو دیگه
عمر:اوفففف چیه چی میگی ؟
سوسن:پاشو امروز کلی کار داری مثلاً قراره داداشت ازدواج کنه ها
عمر:اومدم
دوروک:وای برادر زن خیلی خوشتیپ شدی
قدیر:ممنون
دوروک: راستی از الان به بعد دیگه چی باید صدات کنم ؟ برادر زن یا شوهر خواهر ؟
اولجان:برادر زن بهتره
سارپ:پسر تو مگه قدیری که جواب میدی ؟
اولجان: نه
سارپ:پس خفه شو
برک: اوفففف بلاخره اومدی ، خیر سرت برادر دومادی اونوقت از همه دیرتر میای
دوروک:بچه رو چیکار دارید ، من درک میکنم بلاخره شب اول ازدواجشون بوده
عمر: اونوقت چرا تو باید درک کنی؟
اولجان: پسر عمو چرا غیرتی میشی ، خب ازدواج کردن چیز عادی ایه
عمر: حواسم بهتون هست ، وای به حالتون اگه سوتی بدین
قدیر:خب داداش غیرتی شدنت تموم شد بریم دیگه
ازدواج قدیر هم چیز خاصی نبود
اولجان: ببین داداش اصلاً استرس نداشته باش
کان:من که استرس ندارم پسر چرا چرت و پرت میگی؟
عمر: فک کنم صبح که داشتن میومدن هاریکا چیزی زده توی سرش
سارپ: داداش ناحقی نکن این پسر همینطوری هم دیوونه هست ربطی به هاریکا نداره
عمر: عشقم
سوسن:جانم
عمر:بریم بخوابیم ؟
سوسن: آخه تو الان خوابت میبره؟
عمر:آروم باش ،یواش تر ، چیکار کنم خب ؟
سوسن:همون کاری که بقیه میکنن
عمر رفت سمت سوسن که ببوستش که گوشی سوسن زنگ میخوره
سوسن: اوفففف آخه الان چه وقت زنگ زدنه
عمر گوشی رو قطع میکنه
شب ازدواجه دیگه خودتون تصور کنید حوصله ندارم
سوسن: عشقم عشقممممم عشقمممممممم پاشو دیگه
عمر:اوفففف چیه چی میگی ؟
سوسن:پاشو امروز کلی کار داری مثلاً قراره داداشت ازدواج کنه ها
عمر:اومدم
دوروک:وای برادر زن خیلی خوشتیپ شدی
قدیر:ممنون
دوروک: راستی از الان به بعد دیگه چی باید صدات کنم ؟ برادر زن یا شوهر خواهر ؟
اولجان:برادر زن بهتره
سارپ:پسر تو مگه قدیری که جواب میدی ؟
اولجان: نه
سارپ:پس خفه شو
برک: اوفففف بلاخره اومدی ، خیر سرت برادر دومادی اونوقت از همه دیرتر میای
دوروک:بچه رو چیکار دارید ، من درک میکنم بلاخره شب اول ازدواجشون بوده
عمر: اونوقت چرا تو باید درک کنی؟
اولجان: پسر عمو چرا غیرتی میشی ، خب ازدواج کردن چیز عادی ایه
عمر: حواسم بهتون هست ، وای به حالتون اگه سوتی بدین
قدیر:خب داداش غیرتی شدنت تموم شد بریم دیگه
ازدواج قدیر هم چیز خاصی نبود
اولجان: ببین داداش اصلاً استرس نداشته باش
کان:من که استرس ندارم پسر چرا چرت و پرت میگی؟
عمر: فک کنم صبح که داشتن میومدن هاریکا چیزی زده توی سرش
سارپ: داداش ناحقی نکن این پسر همینطوری هم دیوونه هست ربطی به هاریکا نداره
۳.۱k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.