Part ⁶⁶
Part ⁶⁶
هاریکا و اولجان بحثشون میشه هاریکا قهر میکنه از خونه میره بیرون
عمر که توی راه خونهی اولجان و هاریکا بود میبینه که هاریکا داره میره توی یه کوچه دوتا پسر هم دنبالش رفتن عمر رفت که ببینه اون پسرا مزاحم هاریکا نشن وقتی رفت دید که دوتا پسره افتادن روی زمین یکی از اون کوچه رد میشه میبینه و زنگ میزنه به پلیس، پلیس هم هاریکا و عمر رو بازداشت میکنه
عمر: اوفففف هاریکا از دست تو نمیتونی داد بزنی بگی لال که نیستی ، آخه چاقو تو کیفت چیکار میکنه ؟
هاریکا: صبح که داشتم چشم میزاشتم چاقو اومد اینجا قایم شد
عمر:هاریکا فک کردی شوخی میکنم ؟به این فکر کردی که اگه بلایی سر اون دوتا بیاد تا آخر عمرت باید زندان باشی
هاریکا:نترس احمد نجاتمون میده اینهمه کمکش کردیم
عمر: لااقل حرمت موی سفید مرد رو نگه دار، احمد چیه مگه داری دربارهی رفیقت صحبت میکنی؟
هاریکا:خب مو نداره که بخوام حرمتشو نگه دارم
عمر: اوفففف هاریکا اوفففف ، کمیسر میشه بازداشتگاه منو عوض کنی من کنار این دیوونه میشم
کمیسر:مگه اومدی خونهی خاله ، نه نمیشه
خب سوزان و احمد میان بچه هارو آزاد میکنن
اولجان: واندرفولم چرا به من زنگ نزدید؟
هاریکا: چون باهات قهرم
اولجان: آخه چرا سر یه چیز مسخره قهر میکنی بیا بریم خونه من از دلت در میارم
هاریکا:برام خوراکی میخری؟
اولجان:اره میخرم بیا بریم
عمر: الله الله
سوزان و احمد:😂😂
آسیه: دوروک ، دوروککک، دوروککککک
دوروک: جانم
آسیه: کجا بودی؟
دوروک:هیچی
آسیه میخواست بره توی آشپزخونه که دوروک جلوشو میگیره
آسیه:برو اونور
دوروک: عشقم تو بگو چی میخوای من برات میارم
آسیه: دوروککک برو اونور
دوروک: باشه
آسیه:🤯 دوروکککککک (داد میزنه)
دوروک:جانم عشقم
آسیه:جانم و زهرمار اینجا چه خبره ؟
دوروک: عشقم میخواستم برات کیک درست کنم
آسیه: دوروک ، عشقم ببین تو اصن نمیخواد برای من کاری کنی فقط خرابکاری نکن
دوروک:☹️ باشه
آسیه: ناراحت شدی ؟
دوروک:اره
آسیه:عزیزم خرابکاری کردی تازه ناراحتم میشی ؟
دوروک:اما آسیه من میخواستم تو رو خوشحال کنم
آسیه دوروک رو میبوسه
آسیه: باشه حالا ناراحت نشو بریم تمیز کنیم گندی که زدی
دوروک:باشه
تمیز میکنن
دوروک:اخیش بلاخره تموم شد
آسیه: دوروک دیگه نبینم از این کارا بکنی بدون اطلاع من
دوروک:چشم عشقم هرچی تو بگی
هاریکا و اولجان بحثشون میشه هاریکا قهر میکنه از خونه میره بیرون
عمر که توی راه خونهی اولجان و هاریکا بود میبینه که هاریکا داره میره توی یه کوچه دوتا پسر هم دنبالش رفتن عمر رفت که ببینه اون پسرا مزاحم هاریکا نشن وقتی رفت دید که دوتا پسره افتادن روی زمین یکی از اون کوچه رد میشه میبینه و زنگ میزنه به پلیس، پلیس هم هاریکا و عمر رو بازداشت میکنه
عمر: اوفففف هاریکا از دست تو نمیتونی داد بزنی بگی لال که نیستی ، آخه چاقو تو کیفت چیکار میکنه ؟
هاریکا: صبح که داشتم چشم میزاشتم چاقو اومد اینجا قایم شد
عمر:هاریکا فک کردی شوخی میکنم ؟به این فکر کردی که اگه بلایی سر اون دوتا بیاد تا آخر عمرت باید زندان باشی
هاریکا:نترس احمد نجاتمون میده اینهمه کمکش کردیم
عمر: لااقل حرمت موی سفید مرد رو نگه دار، احمد چیه مگه داری دربارهی رفیقت صحبت میکنی؟
هاریکا:خب مو نداره که بخوام حرمتشو نگه دارم
عمر: اوفففف هاریکا اوفففف ، کمیسر میشه بازداشتگاه منو عوض کنی من کنار این دیوونه میشم
کمیسر:مگه اومدی خونهی خاله ، نه نمیشه
خب سوزان و احمد میان بچه هارو آزاد میکنن
اولجان: واندرفولم چرا به من زنگ نزدید؟
هاریکا: چون باهات قهرم
اولجان: آخه چرا سر یه چیز مسخره قهر میکنی بیا بریم خونه من از دلت در میارم
هاریکا:برام خوراکی میخری؟
اولجان:اره میخرم بیا بریم
عمر: الله الله
سوزان و احمد:😂😂
آسیه: دوروک ، دوروککک، دوروککککک
دوروک: جانم
آسیه: کجا بودی؟
دوروک:هیچی
آسیه میخواست بره توی آشپزخونه که دوروک جلوشو میگیره
آسیه:برو اونور
دوروک: عشقم تو بگو چی میخوای من برات میارم
آسیه: دوروککک برو اونور
دوروک: باشه
آسیه:🤯 دوروکککککک (داد میزنه)
دوروک:جانم عشقم
آسیه:جانم و زهرمار اینجا چه خبره ؟
دوروک: عشقم میخواستم برات کیک درست کنم
آسیه: دوروک ، عشقم ببین تو اصن نمیخواد برای من کاری کنی فقط خرابکاری نکن
دوروک:☹️ باشه
آسیه: ناراحت شدی ؟
دوروک:اره
آسیه:عزیزم خرابکاری کردی تازه ناراحتم میشی ؟
دوروک:اما آسیه من میخواستم تو رو خوشحال کنم
آسیه دوروک رو میبوسه
آسیه: باشه حالا ناراحت نشو بریم تمیز کنیم گندی که زدی
دوروک:باشه
تمیز میکنن
دوروک:اخیش بلاخره تموم شد
آسیه: دوروک دیگه نبینم از این کارا بکنی بدون اطلاع من
دوروک:چشم عشقم هرچی تو بگی
۳.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.