★سختی★
★سختی★
پارت ۱۶...
(من چیکار کردم؟!)
تنها سوالی که توی اون لحظه از خودش پرسید.
جونگکوک پسر ضعیفی نبود.
اون تا الان تنهایی از خودش و خواهرش مواظبت کرده بود پس چه دلیلی وجود داشت که به کیم تهیونگ تکیه کنه؟
سوالی که از نظر خودش هیچوقت قرار نبود جوابش رو بفهمه.
غرق افکارش بود تا اینکه نوازش دستای بزرگی روی گونش اونو به خودش آورد.
نگاهی به چهره اون سه تا عوضی و بعد تهیونگ کرد.
از نظرش اخم ترسناک و جدیت صورت آلفای کنارش دلیل خوبی برای ترس اونا بود.
_چه غلطی میکردید؟
پسر: ما...ما...ببخشید
تهیونگ چشماشو بست و سرشو به دو طرف تکون داد.
_جواب اشتباهه، یه فرصت دیگه فقط دارید.
خیلی آروم جملاتشو میگفت و تمام حواسش روی لرزش بدن پسر ظریف توی بغلش بود.
چیزی که بیشتر از قبل عصبانیش کرد و باعث شد سؤالش رو با صدای بلند تری بپرسه.
پسر: ما...ما نمیدونستیم که...شما و جونگکوک...
نگاهی به نزدیکی بدنشون کرد و حرفشو نصفه گذاشت.
پسر: ما نمیدونستیم ... وگرنه اینکارو نمیکردیم.
پارت ۱۶...
(من چیکار کردم؟!)
تنها سوالی که توی اون لحظه از خودش پرسید.
جونگکوک پسر ضعیفی نبود.
اون تا الان تنهایی از خودش و خواهرش مواظبت کرده بود پس چه دلیلی وجود داشت که به کیم تهیونگ تکیه کنه؟
سوالی که از نظر خودش هیچوقت قرار نبود جوابش رو بفهمه.
غرق افکارش بود تا اینکه نوازش دستای بزرگی روی گونش اونو به خودش آورد.
نگاهی به چهره اون سه تا عوضی و بعد تهیونگ کرد.
از نظرش اخم ترسناک و جدیت صورت آلفای کنارش دلیل خوبی برای ترس اونا بود.
_چه غلطی میکردید؟
پسر: ما...ما...ببخشید
تهیونگ چشماشو بست و سرشو به دو طرف تکون داد.
_جواب اشتباهه، یه فرصت دیگه فقط دارید.
خیلی آروم جملاتشو میگفت و تمام حواسش روی لرزش بدن پسر ظریف توی بغلش بود.
چیزی که بیشتر از قبل عصبانیش کرد و باعث شد سؤالش رو با صدای بلند تری بپرسه.
پسر: ما...ما نمیدونستیم که...شما و جونگکوک...
نگاهی به نزدیکی بدنشون کرد و حرفشو نصفه گذاشت.
پسر: ما نمیدونستیم ... وگرنه اینکارو نمیکردیم.
۴.۳k
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.