اولین عشق زندگیم

اولین عشق زندگیم
P41

به سرش بوسه ای زدم
( ویو کوک، چند روز بعد)
پدرم چند روزی هست که حالش مساعد نیست.به هر حال نزدیک هزار سال عمرشه
یه مهمونی گرفته که جانشین خودش رو انتخاب کنه
هه آخه چه جانشینی ؟ ( مثلاً پدر کوک پادشاه همه خون اشاماست)
که چی؟
تازه گفته بدون همسرت نیا اون حتی نمیدونه من هنوز ازدواج نکردم
ا.ت رو ببرم ؟ نه ..واسه اون خطرناکه ...نمی‌دونم
ایششش
+ چیزی.... شده؟
_ چی؟
+ چیزی شده؟
_ نه
+ مط.. مطمئنی؟
_ ا.ت میشه فردا باهام .....تا یه جایی بیای؟
+ کجا؟
_ خونه پدرم
+ ؟؟؟؟
_ پدرم منو با یک همراه دعوت کرده
+ ب..باشه
محکم بغلش کردم
_ ممنونم
باید براش میرفتم لباس می‌خریدم
_ ا.ت میرم بیرون سریع برمی‌گردم...نه..نه...تو هم..بیا
لباساش رو پوشید و سوار ماشین شدیم
رفتم فروشگاهی که همیشه ازش لباس می‌گرفتیم
رفتیم داخل چند تا لباس من انتخاب کردم و چند تا لباس خودش رفت توی اتاق پرو تا بپوشم
از اتاق اومد بیرو‌‌ن
_ نه
لباس بعدی رو پوشید
_ نچ
لباس بعدی
_ نه..نه
لباس بعدی
_!!!!!؟!؟
+ این ...نه این بهم نمیاد ‌....نهه
_ چرا؟ اتفاقا می‌خوام بهت بگم با این لباس توی تنت خیلی کردنی شدی
+ چ..‌چی؟
رفتم نزدیکش ....چسبوندمش به دیوار
سرم رو به سمت گردنش بردم
زبونم رو روش کشیدم
گاز محکمی ازش گرفتم ولی طوری که خونی نشه
+ جییغغ
_ هیسس...کاری نکن همینجا کارم رو شروع کنم
دیدگاه ها (۱۴)

از اونجایی که داره فیکمون تموم میشه باید دست به کار بشیم نام...

دیگه خسته شدم آنقدری که من اینا ها رو سانسور میکنم صدا سیما ...

اولین عشق زندگیمP40_ حالا خوب شد ...گمشو(ویو کوک)مرتیکه عوضی...

اینجا جونگ کوک یکی از قوانین سربازیش رو زیر پا گذاشت و اومد ...

پارت ۷۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۶۹ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط