کاروان را دریاب

کاروان را دریاب...
بر سر دوش عمو ،
آن سه ساله دختر
دست ها را گره انداخته بر موی عمو...
زیر لب میگوید :
عمر کوتاه رقیه
به فدای خم گیسوی عمو
دیدگاه ها (۵)

پرسیدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهی کشیدوگفت:که ماه محرم...

خجالت میکشماسمم را گذاشتــــــه ام : منتظراما...زمـانی که دف...

یک صحنه دیده ام که دگر نیست چاره امآتش زده به این جگر پاره پ...

یااباصالح هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنیاز سر لطف و کر...

دو پارتی وقتی از بالای ساختمون …..فشار دسته گل در دستانش شل ...

#رُز_زخمی_منPart. 62هواپیما در ارتفاع اوج قرار داشت و شهر زی...

توی راهرو های هاگوارتز صدای خنده های آشنایی پیچیده.صدای قدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط