ادامه پارت قبل 🗿👩🏻🦯
ادامه پارت قبل 🗿👩🏻🦯
با ذوق بغلم کرد و گفت :
آنا- تبریک میگم عزیزم...(مامان داریم اینجا که گوش زد کنم یاد بگیره؟😂🗿)
یهو ازم جدا شد و گفت :
آنا- رها کاری که نکردین؟
با هول گفتم :
رها- نه نه چه کاری باید بکنیم؟ استغفرالله آنا جون بیا اینور بزار من برم نماز شبم رو بخونم.
آنا با خنده سری تکون داد و چیزی نگفت.
با کمک ترانه چمدونم رو بردیم داخل اتاق، ولو شدم رو تخت که گوشیم زنگ خورد، به خیال اینکه طاهاست بدون نگاه کردن به گوشی جواب دادم :
رها- جانم عزیزم؟
به جای صدای طاها یه صدای ناشناس توی گوشم پیچید :
- به به خانوم صادقی چیکارا میکنی؟
#عشق_پر__دردسر
یه راهنمایی ریز کنم که قراره رها همه چیزو بفهمه و....
با ذوق بغلم کرد و گفت :
آنا- تبریک میگم عزیزم...(مامان داریم اینجا که گوش زد کنم یاد بگیره؟😂🗿)
یهو ازم جدا شد و گفت :
آنا- رها کاری که نکردین؟
با هول گفتم :
رها- نه نه چه کاری باید بکنیم؟ استغفرالله آنا جون بیا اینور بزار من برم نماز شبم رو بخونم.
آنا با خنده سری تکون داد و چیزی نگفت.
با کمک ترانه چمدونم رو بردیم داخل اتاق، ولو شدم رو تخت که گوشیم زنگ خورد، به خیال اینکه طاهاست بدون نگاه کردن به گوشی جواب دادم :
رها- جانم عزیزم؟
به جای صدای طاها یه صدای ناشناس توی گوشم پیچید :
- به به خانوم صادقی چیکارا میکنی؟
#عشق_پر__دردسر
یه راهنمایی ریز کنم که قراره رها همه چیزو بفهمه و....
۱۵.۵k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.