فریب کار p37
"من از بچگی علاقه ی بیشتری به برادرم داشتم تا خواهرم
اون همه جوره منو درک میکرد و به خاطر علایقم منو مسخره نمیکرد
از بچگی از رنگ صورتی و عروسک بازی متنفر بودم و همیشه با داداشم بازی میکردم...گذشت و حالا من ۹ ساله قرار شد با مامانم بریم تولد بگیریم برای پدرم
روزی که توی ماشین نشستم راننده داشت در مورد کشتن ما حرف میزد و من این موضوع رو فهمیدم و سریع دویدم تا به پدرم بگم اما وقتی برگشتم..." Jina
نفس عمیق کشید تا آن صحنه ها از جلوی چشمش پاک شود
"توی یک چشم به هم زدن من بی مادر و خواهر و برادرم بزرگ شدم و پدرم برای اینکه می دونست اونا بخاطر جانشین پدرم مادر و بچه هاش رو کشتن خداست انتقام بگیره و من قربانی و مهره اصلی این انتقام بودم
اسمم رو به جی هوان تغییر داد و یه شناسنامه ی جعلی برام گرفت
تمام خدمه ی عمارت مرد بود و کوچکترین رفتار دخترونه که ازم سر میزد منو کتک میزدن تا یاد بگیرم مثل پسرا حرف بزنم،لباس بپوشم،رفتار کنم و ..." Jina
زیر چشم های سرخ او را نوازش می کند
"صدات..." jk
"از بچگی تقلید صدام خیلی خوب بود
میتونستم صدامو کلفت کنم و مردونه حرف بزنم یا بچگونه یا مثل زنای اغواگر..." Jina
"چرا با اون همه آدم بودی تا منو بازی بدی؟"jk
"مشکلت اینجاست کوک که فکر میکنی من با اونا رابطه داشتم
کافی بود بهشون پول بدم تا جوری رفتار کنن انگار منم که دارن بهشون لذت میدم" jina
"ولی کریستوفر چی؟" jk
"اون دوست دوران بچگی منه و تنها کسی که به جز من و پدرم حقیقت دختر بودن منو میدونه
تمام تلاشش رو کرد که تو باور کنی ما با هم بودیم
و همین طورم شد" jina
غمگین بود،جوری که نمی توانست آن را مخفی کند
"چرا نخواستی باهام باشی؟" jk
چشمانش از بغض سرخ میشود
"چرا تا وقتی این همه دختر خوب هست من؟من لیاقتت تورو ندارم کوک..." jina
لبخند میزند
"اگه نداشتی همون اول کار بیخیالت میشدم"jk
"اگه یه روزی ولم کنی چی؟" jina
"این اتفاق قرار نیست رخ بده
اگه بگی هستی تا آخر راه باهات هستم"jk
لرزش دستان سرد جینا را در دستانش احساس می کند
"بار اولم همینطور لرزیدی" jk
روی زانو می نشیند
"تو چطور جینا؟ حاضری با یه پسر از خانواده معمولی که دلش رو به دل مهربونت باخته و از دار دنیا فقط عشق داره باشی؟" jk
لبخندش حال دگرگون وجودش را لو میدهد
"اگه ازم نخوای یه شبه تبدیل به دختری که میخوای بشم،من هیچ مشکلی با آینده مون ندارم!" jina
بوسه ای روی سیبک گلویش می نشاند
"دختری که من میخوام،توی بغلمه و ازش خواهش میکنم خودشو به دستام بسپاره تا آروم از بودن همدیگه لذت ببریم" jk
استارت بوسه با روحی آرام زده میشود
اون همه جوره منو درک میکرد و به خاطر علایقم منو مسخره نمیکرد
از بچگی از رنگ صورتی و عروسک بازی متنفر بودم و همیشه با داداشم بازی میکردم...گذشت و حالا من ۹ ساله قرار شد با مامانم بریم تولد بگیریم برای پدرم
روزی که توی ماشین نشستم راننده داشت در مورد کشتن ما حرف میزد و من این موضوع رو فهمیدم و سریع دویدم تا به پدرم بگم اما وقتی برگشتم..." Jina
نفس عمیق کشید تا آن صحنه ها از جلوی چشمش پاک شود
"توی یک چشم به هم زدن من بی مادر و خواهر و برادرم بزرگ شدم و پدرم برای اینکه می دونست اونا بخاطر جانشین پدرم مادر و بچه هاش رو کشتن خداست انتقام بگیره و من قربانی و مهره اصلی این انتقام بودم
اسمم رو به جی هوان تغییر داد و یه شناسنامه ی جعلی برام گرفت
تمام خدمه ی عمارت مرد بود و کوچکترین رفتار دخترونه که ازم سر میزد منو کتک میزدن تا یاد بگیرم مثل پسرا حرف بزنم،لباس بپوشم،رفتار کنم و ..." Jina
زیر چشم های سرخ او را نوازش می کند
"صدات..." jk
"از بچگی تقلید صدام خیلی خوب بود
میتونستم صدامو کلفت کنم و مردونه حرف بزنم یا بچگونه یا مثل زنای اغواگر..." Jina
"چرا با اون همه آدم بودی تا منو بازی بدی؟"jk
"مشکلت اینجاست کوک که فکر میکنی من با اونا رابطه داشتم
کافی بود بهشون پول بدم تا جوری رفتار کنن انگار منم که دارن بهشون لذت میدم" jina
"ولی کریستوفر چی؟" jk
"اون دوست دوران بچگی منه و تنها کسی که به جز من و پدرم حقیقت دختر بودن منو میدونه
تمام تلاشش رو کرد که تو باور کنی ما با هم بودیم
و همین طورم شد" jina
غمگین بود،جوری که نمی توانست آن را مخفی کند
"چرا نخواستی باهام باشی؟" jk
چشمانش از بغض سرخ میشود
"چرا تا وقتی این همه دختر خوب هست من؟من لیاقتت تورو ندارم کوک..." jina
لبخند میزند
"اگه نداشتی همون اول کار بیخیالت میشدم"jk
"اگه یه روزی ولم کنی چی؟" jina
"این اتفاق قرار نیست رخ بده
اگه بگی هستی تا آخر راه باهات هستم"jk
لرزش دستان سرد جینا را در دستانش احساس می کند
"بار اولم همینطور لرزیدی" jk
روی زانو می نشیند
"تو چطور جینا؟ حاضری با یه پسر از خانواده معمولی که دلش رو به دل مهربونت باخته و از دار دنیا فقط عشق داره باشی؟" jk
لبخندش حال دگرگون وجودش را لو میدهد
"اگه ازم نخوای یه شبه تبدیل به دختری که میخوای بشم،من هیچ مشکلی با آینده مون ندارم!" jina
بوسه ای روی سیبک گلویش می نشاند
"دختری که من میخوام،توی بغلمه و ازش خواهش میکنم خودشو به دستام بسپاره تا آروم از بودن همدیگه لذت ببریم" jk
استارت بوسه با روحی آرام زده میشود
۴.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.