فریب کار p39

پدرش با تعجب او را نگاه می‌کرد

"جینا....تو واقعیت رو به بقیه گفتی؟"

سرش را پایین انداخت

"نه،حاضرم قسم بخورم هر کاری کردم تا کوک نفهمه دخترم،اما فهمید..."jina

پدرش نیم نگاهی به چهره ی جئون انداخت.

"چرا دختر من؟!"

لبش را کمی جوید

"همه چیز یهویی اتفاق افتاد،دلم نمی خواد فکر کنید بابت ثروتی که جینا داره نزدیکش شدم
جینای پولدار با بی پول هیچ فرقی برای من نداره
من عاشق خودش شدم...لطفا اونو ازم نگیرید!"jk

پدرش آهی از سر حسرت کشید
چشمانش پر از اشک می‌شود و جلو می‌رود؛بغلی که مدت ها جینا ازش محروم بود و شاید در این سال ها تبدیل به عقده شده بود اکنون از بین رفت

"تو هم دوستش داری جینا؟"

چشمان بغض دارش را به قامت خمیده پدرش می‌دوزد

"اون تنها کسی که منو واسه خودم میخواد پدر!"jina

لبخند زد

"برو خوشبخت شو دخترم،تو تنها دارایی من از خانوادمی و من در حقت خیلی بدی کردم
نیازی به اجازه نبود...برو دنبال زندگیت جینا!"

و رو به جئون ادامه داد

"هر چقدر بتونم کمکتون میکنم،ولی نباید جینا رو نابود کنی کوک...تو اشتباه من رو نکن!"

جئون لبخندی از سر رضایت بر لب آورد

"خیالتون راحت،از چشمام بیشتر مواظبشم!"jk

کریستوفر که تا اکنون ساکت بود به حرف آمد

"قربان، بریم؟"Christopher


جینا از کرده اش پشیمان بود
شاید حق با کریستوفر بود،اگر می خواست به او آسیب برساند این همه سال صبر نمی کرد
به زحمت جلو رفت،او را بغل کرد و زمزمه وار گفت:

"ممنونم که در همه حالت مراقب منی کریس،منو ببخش !"jina


لب های کریس با خوشحالی فاصله یافت

"یادت باشه ازدواج کردی با قبلت فرق نکنی ها!"Christopher

چشم غره ای سمت جئون رفت

"منم شوهر دومت!"Christopher

جئون پوف حرصی گفت که همه خندیدند
دیدگاه ها (۲)

فریب کار p 40

بازیگر p1

فریب کار p38

فریب کار p37

زنگ زندگی p2

سایه‌ی سه و سه دقیقه: قسمت هفدهمباد از پنجره نیمه‌باز می‌وزی...

زنگ زندگی p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط