بوی قهوه

بوی قهوه...


دفترچه خاطرات پارک جیمین


دلم تا قت دوری ندارد دلم میخواهد هرچه زودتر مال من شوی و طعم ل..ب هایت را بچشم( ریدم با این عاشقانه نوشتنم بخدا🗿)

مثل همیشه بلند شدم و لباس هایم را پوشیدم
و مثل همیشه داخل کافه همیشگی رفتم .

و روی صندلی نشستم و دختر ی که همیشه او را در رویا هایم تجسم میکنم باز به سویم می آید و سفارشم را برایم می آورد.



من فقط برای یک چیزی به اینجا می آیم و فقط بخاطر آن دختر که من را م..س ..ت خودش کرده!
قهوه ام را خوردم و از جاییم بلند شدم و به سمت شرکتم راه افتادم.


همه ی حواسم فقط آن دختر مو بلند و م های بور و چشم های آبی بود و بخاطر آن حواسم به جلسه نبود انقدر حواسم به آن دختر زیبا رو بود که اقای کیم داخل گوشم گفت:اقای پارک اگر حالتان خوش نیست می‌خواهید جلسه را روز دیگر بگذاریم؟

جیمین:نه نمیخواد حالم خوبه امم جلسه را شروع کنید!
و تصمیم گرفتم که فردا به او اعتراف کنم!


دو پارتی جدید داریم اونم از جیمین استار هام🌷
ساری اگر بده و اگر غلط تایپی داشتم واقعا شرمنده بوس🐰
دیدگاه ها (۵)

پارت آخر بوی قهوه. فلش به فردا :فردا شده بود روزی که پسر ق...

وقتی باهاش قهری و تب داری ولی اون عین خیالش نیست.از زبان ب...

از زبان الیزابت:چند ماه از کات کردنم با کوک میگذشت من اون...

پارت آخر دوپارتی از تهیونگصبح با صدای فریاد مادرم بیدار شدم...

چرا حرف منو باور نمیکنی

جیمین فیک زندگی پارت ۳۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۶#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط